تاریخ انتشار
شنبه ۱۴ تير ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۱۲
کد مطلب : ۳۲۸۶
به مناسبت سالگرد ربوده شدن دیپلمات های ایرانی در بیروت
از جبهه های ایران تا جبهه های لبنان برای دفاع از مستضعفان
ما با اسرائيل وارد جنگ خواهيم شد، هر کس مرد اين راه است، بسمالله؛ هر کس نيست خداحافظ ...
اين جملهاي بود که سردار رشيد اسلام حاج احمد متوسليان قبل از سفر خود به لبنان در جمع رزمندگان اسلام به زبان آورد.
در چهاردهم تير ماه سال ۱۳۶۱بود که اتومبيل هيات نمايندگي ديپلماتيك كشورمان که متشکل از "سيد محسن موسوي" کاردار سفارت، "حاج احمد متوسليان" فرمانده لشگر ۲۷ رسول الله، "تقــي رستـــگار مقــدم" کارمند سفارت و "کاظم اخوان" خبرنگار وعکاس ايرنا، حين ورود به شهر بيروت زماني که قصد داشتند راهي سفارت جمهوري اسلامي ايران در اين کشور شوند در هنگام عبور از پست ايست و بازرسي، مزدوران "حزب فالانژ" (حزب فالانژ لبنان يکي از بازيگران اصلي در طول جنگ داخلي لبنان بود اين حزب روابط تنگاتنگي با رژيم منحوس صهيونيستي داشت) اتومبيل را متوقف و چهار سرنشين خودرو مزبور به رغم مصونيت ديپلماتيك توسط آدم ربايان دستنشانده رژيم جعلي صهيونيستي به گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجويي، به نظاميان اسرائيلي تحويل داده شدند که تاکنون سرنوشت آنان روشن نشده است.
احمد متوسليان در سال ۱۳۳۲ هجري شمسي و در يكي از محلات جنوب شهر تهران چشم به جهان گشود. دوران تحصيل ابتدايي خود را در دبستان اسلامي «مصطفوي» به پايان برد. ضمن تحصيل، به پدرش كه در بازار به شغل شيريني فروشي ميپرداخت، كمك ميكرد. احمد در همان سال هاي نوجواني با شركت فعال در هياتهاي مذهبي و كلاسهاي قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنايات رژيم منحوس پهلوي آگاه شد و با سن و سال كمي كه داشت، قدم به ميدان مبارزه با طاغوت گذاشت.
پس از پايان دوره ابتدايي، در هنرستان صنعتي، شبانه به تحصيل ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ موفق به اخذ ديپلم شد. سپس به خدمت سربازي اعزام شد و در شيراز دوره تخصصي تانك را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.
يكى از دوستان احمد در مورد فعاليتهاى مبارزاتى وى در اين بُرهه مىگويد:
"... جسته و گريخته مىدانستم كه ايشان در سالهاى آغازين دهه پنجاه، با بعضى از گروههاى مكتبى معتقد به ولايت فقيه كه علاوه بر كار تبليغاتى ضدرژيم بعضاً كار مسلحانه محدود هم مىكردند ارتباط داشته... در آن زمان، احمد آموزش تئوريك و تا حدودى عملىِ مبانى كار مسلحانه را ياد گرفته بود. البته به دليل شرايط خاص آن سالها، بيشتر اين جور آموزشها شامل يك رشته اصول كلى مبانى "جنگ چريك شهرى " بود تا فراگيرى يك دوره كامل نبرد پارتيزانى؛ بهمعناى دقيق كلمه. ضمن آن كه احمد با دانشجويان مذهبى مبارز دانشگاه علم و صنعت هم ارتباط داشت و در آن سالها، بچههاى اين دانشگاه از جمله فعالترين عناصر دانشجويى مخالف رژيم طاغوت محسوب مىشدند. "
در سال ۱۳۵۴ به دليل مبارزاتي که با رژيم شاهنشاهي داشت توسط اكيپي از كميته مشترك ضدخرابكاري ساواك دستگير و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوف فلكالافلاك خرمآباد در سلولي انفرادي گذراند. به روايت همرزمانش، با وجود تحمل شكنجههاي جسمي و روحي فراوان، حسرت شنيدن يك آخ را هم بر دل سياه مزدوران ساواك گذاشت، تا اينكه او را به بند عمومي منتقل كردند و حدود نه ماه را نيز در آنجا گذراند.
فعاليتهاي بعد انقلاب
با پيروزي انقلاب اسلامي، مسئوليت تشكيل كميته انقلاب اسلامي محل خويش را عهده دار شد. پس از شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به اين ارگان پيوست.
اوايل خرداد ۱۳۵۹ ماموريت آزادسازي شهرستان مريوان كه در تصرف گروهك هاي محارب بود، به وي محول شد. تسلط ضد انقلاب در مريوان به گونهاي بود كه از پادگان اين شهر ميتوانستند افرادي را كه در سطح شهر تردد ميكردند شمارش كنند. به همين دليل، به محض نشستن هليكوپتر در محوطه باند فرود، حاج احمد و همراهانش زير آتش همهجانبه دشمن قرار مي گيرند.
حاج احمد پس از ورود به شهر و سازماندهي نيروها، با يورشي سهمگين و برقآسا توانست شهر مريوان و مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهك ها پاك نموده و در اين شهر استقرار يابد.
از همين زمان بود كه مسئوليت فرماندهي سپاه مريوان به عهده ايشان گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهداي بزرگواري چون حاج عباس كريمي، سيد محمدرضا دستواره، رضا چراغي، حسين قوجهاي، حسين زماني، محسن نوراني و عليرضا ناهيدي به پاكسازي مواضع مزدوران استكبار اعم از كومله، دمكرات و رزگاري پرداخت.
ترس و وحشتي كه از او بر دل سياه ضدانقلابيون نشسته بود به حدي بود كه به قول يكي از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلاب خبر ميرسيد كه حاج احمد قصد حمله به آنها را دارد، قواي ضدانقلاب، فرار را بر قرار ترجيح ميدادند و مانند روباه از معركه ميگريختند.
آزادسازي ارتفاعات دزلي مشرف بر شهر پنجوين عراق كه در حكم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاك ايران اسلامي بود، را بايد از ديگر دستآوردهاي مهارت رزمي قاطعانه حاج احمد و گروه اندك همرزمش در كردستان دانست.
در دي ماه ۱۳۶۰ و در شب ۲۷ رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اكرم(ص)، عمليات سرنوشت ساز محمدرسولالله(ص) از دو محور مريوان و پاوه بر روي منطقه خرمال توسط حاج احمد و شهيد حاج همت رهبري شد كه در اين محور، رزمندگان اسلام به مرزهاي بينالمللي رسيدند. اين عمليات در حقيقت سنگ بناي تاسيس تيپ ۲۷ حضرت رسول(ص) به شمار ميرود.
حاج احمد در سال ۱۳۶۰ پس از بازگشت از مراسم حج، ماموريت يافت تا در جبهههاي جنوب حاضر شود.
او از طرف سردار فرماندهي كل سپاه مامور شد با بكارگيري برادران سپاه مريوان و پاوه تيپ محمدرسولالله(ص) ( كه بعدها به لشكر تبديل شد ) را تشكيل دهد و فرماندهي تيپ مذكور را نيز خود به عهده گيرد.
پس از مدتي زمينه اجراي عمليات بيتالمقدس در دستور كار يگانهاي رزمي قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئوليت خطير فرماندهي تيپ، در تمامي ماموريت هاي شناسايي شركت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزديك راه كارهاي مناسب عمليات را شناسايي ميكرد.
در شب دهم ارديبهشت ماه سال ۱۳۶۱ عمليات بيتالمقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهي حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن يورش بردند.
يكي از فرماندهان عملياتي جنگ در مورد نقش حساس ايشان در عمليات بيتالمقدس ميگويد:
اگر فرماندهي قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عمليات بيتالمقدس روي جاده اهواز – خرمشهر حاج احمد نبود عمليات به مشكلات زيادي برخورد ميكرد. او در همانجا اسلحه كلاشينكف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ايستادگي كرد و رزمندگان نيز با تأسي به او مقاومت بسياري از خود نشان دادند كه در نهايت جاده اهواز – خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت وخيمي كه از ناحيه پا داشت حاضر به ترك ميدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهاي مستحكم و ميادين متعدد مين، نيروهايش را عبور داد و در نهايت ساعت ۱۱ صبح روز سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ رزمآوران تيپ ۲۷ حضرت رسول(ص) با جلوداري سردار حاج احمد متوسليان در كنار ساير يگانهاي سپاه به خاك مطهر خرمشهر قدم نهادند.
ايشان در عصر همان روز طي سخنان كوتاهي خطاب به دريادلان بسيجي در برابر مسجد جامع خرمشهر چنين گفت: همه عزيزان ما كه تا امروز در خوزستان غوطهور شده و به شهادت رسيدهاند براي حفظ اسلام عزيز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شكر كه بالاخره توانستيم امروز با آزادي خرمشهر قلب اماممان را شاد كنيم.
در پي آزادسازي خرمشهر، حاج احمد در معيت ساير سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده كل قوا حضرت امام خميني(ره) مشرف شدند. در آن ديدار حضرت امام خميني(ره) اين سرداران دلاور، به ويژه حاج احمد را به گرمي مورد تفقد خاص خويش قرار دادند.
هنوز از فتح خرمشهر نگذشته بود كه خبر تلخ تهاجم ارتش صهيونيستي به خاك لبنان را شنيد.
او در اواخر خرداد سال ۱۳۶۱ طي ماموريتي به همراه يك هيات عاليرتبه ديپلماتيك از مسئولين سياسي – نظامي كشورمان راهي سوريه شد تا راه هاي مساعدت به مردم مظلوم و بيدفاع لبنان را بررسي نمايد.
خاطرهاي از يکي از همرزمان حاج احمد، قبل از عزيمت به لبنان:
وارد دارخوين شده بوديم. ۳ روز بعد نامهاي به امضاي حاج احمد به دستم رسيد که «در اسرع وقت جمع کنيد و به تهران بياييد که عازم لبنانيم». نامه توسط محسن مهاجر از بچههاي مشهد که در والفجر ۴ به شهادت رسيد و جنازهاش هم همانجا ماند، به دستم رسيد، اول فکر ميکردم شوخي است بعد که پيش آقاي رحيم صفوي رفتم، گفت: درست است، سريعاً برويد، به پادگان امام حسين(ع).
حاج احمد متوسليان به ما گفت: من اگر به لبنان بروم، برنميگردم شما فکر خودتان باشيد.
و بعد برايمان تعريف کرد که يادتان هست فتحالمبين، امکانات نداشتيم و ميگفتم نکند شکست بخوريم، در همان تاريکي برادري با لباس فرم سپاه به پشتم زد و گفت: «حاج احمد، خدا را فراموش کردي، ائمه را از ياد بردهاي فکر تويوتا و تجهيزات هستي» همانجا مژده پيروزي فتحالمبين را به من داد و گفت عملياتي به نام اليبيتالمقدس در پيش داريد، در اين عمليات خرمشهر آزاد ميشود بعد از آن، تو به لبنان ميروي و ديگر برنميگردي.»
4 روز لبنان مانديم تا اينکه حضرت امام گفتند: «راه قدس از کربلا ميگذرد، برگرديد.» قرار شد ما به تهران بياييم، اما حاجاحمد به همراه ۳ تن از بچهها به بيروت رفت و ديگر هيچ وقت برنگشت.»
زماني که نيروهاي ايراني به لبنان رفتند، لبنان درگير جنگ داخلي و از طرفي جنگ با رژيم منحوس صهيونيستي بود و دولت مرکزي مستقري هم در کشور وجود نداشت.
در آن زمان دولت «بشير جمايل» در رأس کار بود که تسلط بر حکومت نداشت.
واضح است که وقتي در منطقهاي جنگ صورت گرفته است، وقوع حوادثي نظير گروگان گيري و ربايش طبيعي است و از اين نظر ميتوان گفت اسارت حاج احمد متوسليان از قبل قابل پيش بيني بود. ضمن اين که دو نفر ديگر از نيروهاي ايراني هم چند وقت قبل در بيروت اسير شده بودند و اين گروگان گيريها براي بار اول در اين کشور رخ نداده بود.
حاج ابراهيم همت و نيروهاي ديگري که همراه متوسليان در لبنان بودند حدود ۲۴ ساعت بعد متوجه ميشوند اين چهار نفر گم شدهاند. پس از گذشت ساعتي از جدا شدن متوسليان و سه ديپلمات ديگر از ساير نيروها، نيروهاي ايراني از طريق بيسيم از بعلبک و بيروت، سراغ آنها را ميگيرند و جواب مشخصي دريافت نميکنند.
فرداي آن روز اتومبيل گارد حفاظت که ۴ ديپلمات را در زمان ربايش، همراهي ميکرده به نيروهاي ايران اطلاع ميدهد که متوسليان و همراهانش را ربودهاند.
فالانژها در اين ۲۴ ساعت هر اقدامي را که ميخواستند انجام داده بودند. ضمن اين که محلي که اين چهار نفر دستگير شدند، دژباني ثابتي نبوده است يعني همان روز، يک پست ايست بازرسي ايجاد و هر کسي شيعه بوده دستگير ميکردند و ميکشتند. حتي اين پست ايست و بازرسي در روز بعد ديگر وجود نداشت.
دقايقي بعد از ربوده شدن احمد متوسليان و همراهانش، راديو اسرائيل اعلام مي کند: ژنرال احمد متوسليان، طراح عمليات فتح المبين و بيت المقدس، در پست بازرسي "برباره" به اسارت گرفته شد. اين نشان مي دهد که او را خوب مي شناختند! مغز متفکر آزادسازي خرمشهر و فرمانده نيروهايي که عراق را به خاک سياه نشاندند و داغ "محمره" را بر دلش گذاشتند؛ انگار همه چيز حساب شده بود!
سيد رائد موسوي فرزند سيد محسن موسوي و دبيرکل انجمن حمايت از ديپلمات هاي ربوده شده ايراني، طي مصاحبه اي اظهار مي دارد: قطعاً اسرائيلي ها روي حاج احمد متوسليان تمرکز جدي داشتند. همه رسانه هاي سوريه اعلام کرده بودند که حاج احمد متوسليان به عنوان فرمانده تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) براي جنگ با اسرائيل آمده است ... وقتي ديپلمات ها به سمت بيروت در حرکت بوده اند، اسکورت ارتش لبنان همراه اينها بوده و آنها هم با بيسيم هر دقيقه خبر مي دادند که ما داريم مي آييم. در واقع کل اطلاعات برباد رفته بود و حتي احتمال اينکه در بين ماشين هاي اسکورت، عامل نفوذي هم بوده باشد، بالاي ۹۰ درصد است. ارتشيان لبنان اکثراً مسيحي هستند و خيلي قابل اعتماد نيستند. اينها راه مي افتند و شب را هم در بعلبک مي خوابند و فردايش دوباره حرکت مي کنند. به نظر مي رسد کل اطلاعات لو رفته بوده که چنين تيمي دارد مي آيد. قطعاً ارتش اسرائيل روي اين تيم تمرکز و برنامه ريزي داشته است ... وقتي اين چهار نفر رسيدند، ايشان را نگه داشتند و پس از کنترل گذرنامه ها، اعلام کردند که اين همان ماشيني است که دنبال آن بوديم. سپس ايراني ها را از لبناني ها جدا کرده و لبناني ها را رها مي کنند و فقط ايراني ها را مي برند. يعني نوع واقعه نشان مي دهد که با برنامه ريزي بوده و اتفاقي نبوده است.
اکنون بعد از گذشت ۳۲ سال از اين اتفاق هنوز از سرنوشت ديپلماتهاي اطلاعات دقيقي در دست نيست و روايات گوناگوني مطرح است از شهادت اين بزرگواران تا اسارت آنها در زندانهاي مخوف رژيم صهيونيستي.