دشمن متوجه شهادت شهید کاوه شده بود و به هر طریق درصدد بود تا پیکر شهید کاوه را تصاحب کند.
به گزارش راهیان نور؛ روایتها و داستانهای زیادی از زندگی شهدا و ایثارگران منتشر شده ولی واقعا برخی شهدا هنوز هم ناشناخته مانده اند و نسل امروز اطلاعات چندانی از این قهرمانان وطن ندارند. دهم شهریورماه سالروز شهادت سردار بزرگ سپاه اسلام، شهید محمود کاوه است.
به همین مناسبت مروری می کنیم بر زندگی، فعالیتها و چگونگی شهادت این شهید والامقام ، به این امید آن که رهرو راهش باشیم و یاریگر ما در روز جزا باشد .
تولد و کودکی
سال ١٣٤٠ هجری شمسی در مشهد مقدس متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می آمد، در دوران ستمشاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیتالله العظمی خامنهای، شهید هاشمینژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت. وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می برد و از این راه فرزندش را با مکتب اهل بیت(ع) و تعالیم انسان ساز اسلام آشنا میکرد.
کاوه دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چنین شرایطی سپری کرد. از آنجا که خواست پدرش به هنگام تولد محمود، این بود که وی را در سلک صالحان و پیروان واقعی مکتب اسلام قرار دهد، با علاقه قلبی و مشورت پدر وارد حوزه علمیه شد و همزمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد.
با شروع جریانات انقلاب، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل مساجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود، از هدایتها و تعالیم حضرت آیتالله خامنهای بهرههای فراوانی برد و رهتوشههای همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانشآموزان منتقل کرد. او در دبیرستان به عنوان محور مبارزه شناخته میشد. با علاقه وافر، به پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) میپرداخت و فعالانه در راهپیماییها و درگیریهای زمان انقلاب شرکت داشت.
به قول معروف محمود بچه بازاری بود و بخشی از دوران کودکی اش را در کنار پدر در بازار مشهد گذراند. البته پدر محمود در دوران طاغوت برای مبارزات علیه رژیم شاه با چهره هایی مانند شهید هاشمی نژاد و حضرت آیت الله خامنه ای ارتباطات نزدیکی داشت و گاهی هم پسرش را با خودش به محافل سیاسی می برد.
از دبیرستان و حوزه علمیه تا گذراندن دوره های چریکی
این رفت و آمدها ادامه داشت تا اینکه محمود پا به دبیرستان گذاشت و همزمان در حوزه علمیه و پای منبر درس آیت الله خامنه ای دروس حوزوی را فرا گرفت. مبارزات محمود کاوه در دوران دبیرستان و حضور در راهپیمایی ها وی را یکی از عناصر فعال انقلابی معرفی کرد تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مشهد شد. علاقه محمود به جنگهای نامنظم موجب شد تا دوره های سخت چریکی و تکاوری را بگذراند و تخصص این شهید موجب شد تا به دلیل شایستگی که دارد به عنوان مامور حفاظت از بیت رهبری (حضرت امام خمینی ره) از مشهد به تهران منتقل شود.
پس از آغاز جنگ تحمیلی محمود کاوه خود را به نیروهای خراسان رساند و به عنوان مربی در یکی از پادگانها مشغول به خدمت شد. شور و اشتیاق محمود برای حضور در خط مقدم موجب شد تا فرماندهان وی را به منطقه آشوب زده کردستان منتقل کنند که نخستین ماموریت شهید کاوه در این منطقه آزادی بوکان بود. تواناییها و پشتکار محمود موجب شد تا پس از مدتی به عنوان فرمانده سپاه سقز منصوب شود.
شهید کاوه که همیشه عملیاتها و اقداماتش موجب تحیر فرماندهان بود توانست با کمترین نیروی عملیاتی منطقه اشغال شده بسطام را در مدت 24 ساعت از دست عناصر ضد انقلاب آزاد کند.
این اقدام شهید کاوه و تیم عملیاتی اش موجب شد تا گروهکهای ضد انقلاب مستقر در مرزهای ایران برای زنده و یا مرده محمود جایزه بزرگی تعیین کنند. ولی کاوه آرام ننشست و به عنوان فرمانده عملیات تیپ شهدا به فرماندهی شهید ناصر کاظمی به قلب دشمن یورش برد. آوازه حضور محمود کاوه در نوک پیکان تیپ شهدا وحشت در دل منافقان به وجود آورد تا جائیکه این تیپ توانست سد بوکان، صائین دژ، کیله، آشنوزنگ و محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت را آزاد کنند.
فرمانده تیپ شهدا/ شهادت در قله 2519
در این عملیات ها فرمانده تیپ به شهادت رسید و در خردادماه سال 62 محمود کاوه به عنوان فرمانده تیپ شهدا منصوب شد. اولین ماموریت تیپ پس از فرماندهی شهید کاوه انجام عملیات برون مرزی والفجر 2 در منطقه حاج عمران بود که همزمانی آن با عملیات والفجر 4 موجب شد تا بخش زیادی از مناطق کردستان و سردشت از وجود ضد انقلاب پاکسازی شود. تا اینکه در تاریخ 11 شهریورماه سال 65 کاوه در جریان عملیات کربلای 2 بر بلندای قله 2519 حاج عمران به شهادت رسید.
تعداد مسئولیتها در دوران انقلاب و دفاع مقدس:
•مربی آموزش نظامی
•مسئول محافظین بیت امام
•مربی آموزش نظامی
•مسئول عملیات سقز
•مسئول عملیات تیپ ویژه شهدا
•فرمانده تیپ ویژه شهدا
•فرمانده لشکر ویژه شهدا
تعداد مجروحیتها:
•اصابت گلوله به ناحیه شکم اسفند ماه ۱۳۶۱ پاکسازی روستای محمد شاه از توابع مهاباد
•اصابت گلوله به ناحیه شانه چپ مرداد ماه ۱۳۶۳ پاکسازی منطقه عمومی دارلک از توابع مهاباد
•اصابت ترکش به ناحیه دست راست وسر بهمن ماه ۱۳۶۳ منطقه عملیاتی بدر
•اصابت ترکش به صورت اسفند ماه ۱۳۶۴ منطقه عملیاتی والفجر
•اصابت ۱۲ ترکش نارنجک به ناحیه سر اردیبهشت ۱۳۶۵ منطقه عمومی حاج عمران عراق موسوم به تک حاج عمران
روایت همسر شهید از خواستگاری تا سه سال زندگی با محمود کاوه
همسر شهید محمود کاوه می گوید: آقا محمود را از دو سال قبل از خواستگاری میشناختم. چون مددکار سپاه بودم و برای سرکشی به خانوادههای رزمنده و شهدا میرفتم به منزل کاوه هم سر میزدم. مادرش گله میکرد که محمود نه تلفن میزند و نه مرخصی می آید.
همین رفت و آمدها و به خصوص خواهر بزرگش که مدتی همکار ما بود زمینهای برای آشنایی بیشتر خانواده آنها شد و بالاخره به خواستگاری آمدند. زمان خواستگاری من خجالت می کشیدم و به گلهای قالی خیره شده بودم. بین ما سکوت بود تا اینکه آقا محمود گفت: میخواهم دینم کامل شود و قصد من این است ازدواج کنم تا شهید بشوم. البته همیشه آرزویم این بود که با یک سید ازدواج کنم. شاکی بودم از این که محمود سید نبود و من عروس حضرت فاطمه (س) نشده بودم. آن روز گذشت و من شبش فکر کردم که فردا برای خرید و مراسم عقد چه کنم که روز بعد فهمیدم آقا محمود همان شب به کردستان رفته تا هشت ماه از او خبری نشد.
خطبه عقد را امام (ره) خواندند
خطبه عقد را امام برایمان خواند. آقای آشتیانی رفت نزدیک امام و گفت: دامادمان آقا کاوه است. محمود کاوه ، می شناسیدشان که؟ امام نگاهش کرد و لبخند زد، سرش را گرفت طرف آسمان، چیزی زیر لب زمزمه کرد که به دعا میماند . یک قرآن با خودمان برده بودیم امام امضایش کرد. هنوز به یادگار نگهش داشته ام.
در طول سه سال زندگی تنها 100 روز در کنار هم بودیم
همسر شهید کاوه می گوید: در طول سه سالی که با هم بودیم شاید صد روز در کنار هم نبودیم تازه برای هر روز فقط یک تا دو ساعت در خانه بود که اتاق را هم مقر فرماندهی کرده بود. به منطقه تلفن میزد یا نیرو جمع میکرد، متن سخنرانی را آماده میکرد و یا دوستانش را میدید حتی موقع خواب هم آرامش نداشت.
"زهرا کاوه" فرزند شهید از تصویرش با لباس سپاه می گوید
زهرا کاوه، دانشجوی فوق لیسانس رشته حسابداری، متأهل و دارای 2 فرزند است. در مورد پدرش می گوید: پدر را از طریق مادر، عمه ها و پدربزرگ شناختم. جالبترین بخش زندگی پدر برای من سن پدر است. اینکه در این سن کم، کسی بتواند تا این اندازه پیشرفت کند. من خودم 28 سال سن دارم و هنوز در ابتدای راه هستم.
ولی شهید کاوه در 25 سالگی، مدارج بالایی را طی کرده بود. در مورد عکسی که در کودکی با لباس سپاه از او گرفته شده می گوید: این لباس را مادرم به من پوشانده بود. خود مادرم سپاهی و نظامی است و علاقه خاصی به نظام مقدس سپاه دارد. برای همین هم یکی از لباسهای پدرم را به خیاطی دادند تا برایم کوچک کند و ایشان به تنم پوشاندند. ای کاش آن زمان دوربینها زندگی پدرم را به تصویر می کشیدند.
کاوه در کردستان
علیرغم اینکه برای آموزش نیروها اهمیت بالایی قائل بود و مسوول مستقیم او زیاد تمایل نداشت وی را (که از مربیان دلسوز و قوی محسوب میشد) به جبهه اعزام کند، اما روح پرتلاطم او به دنبال فرصتی بود تا رودرروی دشمن قرار گیرد و در صحنههای کارزار انقلاب و ارزشهای آن عملاً دفاع کند. بنابراین در اولین فرصت با جلب رضایت فرمانده پادگان به دیار کردستان (که در آن زمان توسط گروهکها و عناصر ضدانقلاب دچار مشکلات و آشوب شده بود)، عزیمت کرد. او که به همراه تعدادی از برادران پاسدار جهت آزادسازی شهر بوکان وارد کردستان شده بود، به دلیل لیاقتها و مهارتهایی که داشت، در همان ابتدا به عنوان فرمانده یک گروه دوازده نفره انتخاب شد.
کاوه در این منطقه برای مبارزه با ضدانقلاب – که از حمایتهای خارجی برخوردار بود و با جنایاتی هولناک، توطئه شوم جدایی ان نقطه از میهن اسلامی را در ذهن میپروراند – شب و روز نداشت و به دلیل تلاش بسیار زیاد، جدیت و پشتکار، شجاعت و روحیه شجاعتطلبی که داشت، در مدت کوتاهی به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد و در این زمان با ناباوری همگان همراه تعداد کمی نیرو، عملیات آزادسازی منطقه مرزی بسطام را با شهامت غیرقابل وصفی طرحریزی و٤٥ کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض ٢٤ ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب آزاد کرد.
ضدانقلاب که با برخورداری از سلاح و امکانات و نیروی رزمی فراوان،عرصه را برای نیروهای نظامی و انتظامی تنگ کرده بود و جنایات فجیعی مرتکب میشد، با ورود جوانان دلیر و متعهدی چون کاوه به صحنه عملیات،به این نتیجه رسید که ماندن در کردستان برایش سنگین تمام خواهد شد.
کاوه و همرزمانش با عملیات پی در پی، مزدوران استکبار را در منطقه منفعل و مستأصل کرده بودند تا جایی که ضدانقلاب در اوج استیصال و درماندگی برای زنده یا مرده او جایزه تعیین کرده بود.
نقش کاوه در تیپ ویژه شهدا
به دنبال عملیات سرنوشت ساز نیروهای سپاهی در محورهای مختلف کردستان و همزمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا (که فرماندهی آن بر عهده شهید ناصر کاظمی بود) کاوه به عنوان فرمانده عملیات این تیپ انتخاب شد. پس از مدت کوتاهی از فعالیت او در این مسوولیت (که با آزادسازی بسیاری از مناطق همراه بود) آوازه تیپ ویژه شهدا، آنچنان ضدانقلابها را متحیر ساخت که به کلی روحیه خود را از دست دادند و در مقابل هر یوریش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجیح میدادند و میدانستند که مقاومت در مقابل این یگان جز خسارت و نابودی ثمری نخواهد داشت.
آزادسازی سد بوکان و جاده ٤٧ کیلومتری آن، آزادسازی جاده صائیندژ به تکاب، پاکسازی منطقه کیلر و اشتوزنگ ،آزادسازی محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت که به عنوان مرکزیت و نقطه ثقل ضدانقلاب به شمار میآمد و منجر به انهدام مرکز رادیوئی آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزی منطقه «آلواتان» و آزادسازی زندان دولهتو و هلاکت بیش از ٧٥٠ نفر از ضدانقلاب شد،از جمله نبردهای تهاجمی بود که توسط شهید کاوه و همرزمانش در تیپ ویژه شهدا طرحریزی و به اجرا گذاشته شد. تعداد عملیاتی که بوسیله کاوه علیه ضدانقلاب فرماندهی شد آن قدر زیاد است که ذکر نام تمامی آنها در این مختصر میسر نیست.
او که پس از شهادت سرداران رشید اسلام، شهید ناصر کاظمی ، شهید محسن گنجی زاده وشهید محمد بروجردی در خرداد١٣٦٢ رسما به فرماندهی تیپ منصوب شده بود، با تلاش همه جانبه برای آموزش،سازماندهی و آمادهسازی نیروها از هیچ کوششی دریغ نمیورزید.
بنا به صلاحدید فرماندهی سپاه در تاریخ ٢٩/٤/٦٢ تیپ ویژه شهدا مأموریت یافت تا در عملیات برون مرزی والفجر ٢ که در منطقه حاج عمران انجام میگرفت، شرکت کند. در این عملیات، کاوه با هدایت قوی رزمندگان، اهداف از پیش تعیین شده تیپ از جمله ارتفاعات ٢٥١٩ را با موفقیت به تصرف درآورد.
همزمان با عملیات والفجر ٤ ماموریت پاکسازی محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب (دموکراتها و منافقین) به این تیپ واگذار شد. رزمندگان غیور و سلحشور نیز ضمن تسلط به ارتفاعات مرزی کوه سیر، قوری، تالشو روستای اسلامآباد، مرکز رادیویی منافقین و مقر دموکراتها را تصرف کردند.
تیپ ویژه شهدا سال ٦٣ در عملیات بدر همراه با سایر یگانهای سپاه، با دشمن تا دندان مسلح جنگید و در تاریخ ٢٣/٤/٦٤ در عملیات قادر (همراه با یگانهایی از ارتش جمهوری اسلامی) در جبهه شمالی سیدکان عراق باعث بر هم زدن آرایش نظامی دشمن شد. همچنین در عملیات پشتیبانی والفجر ٩ که در منطقه چوارته عراق انجام گرفت، در انهدام قوای دشمن و تصرف بخشی از خاک آنان نقش مؤثر داشت که هر کدام نشانی از دلاوریها و حماسهآفرینی کاوه و یارانش را در خود ثبت کرده است.
ویژگیهای اخلاقی
صفات ارزنده و ویژگیهای ایمانی محمود کاوه باعث شد که خود را وقف انقلاب کند و با اهمیتی که کردستان برای وی داشت خود را فرزند کردستان معرفی میکرد. روحیه والا و انساندوستی او به قدری در اطرافیان اثر میگذاشت که با وجود تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد جو مسموم علیه آن، کاوه و یگان تحت امرش، هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل شد،مردم مهاباد با پای برهنه زیر پیکر پاک و مطهر سردار بزرگ خود بر سر و سینه میزدند و اشک میریختند و ضدانقلاب را نفرین میکردند.
او با الهام از سخن خداوند که در وصف مومنان بیان شده است: «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار رُحَماء بَینَهم»، در قلب مردم و نیروها جای گرفته بود و هیچ انگیزهای جز خدمت به انقلاب و احیای ارزشهای الهی نداشت.
کاوه در عین حال که تمام اوقاتش را برای مبارزه به کار میبست ، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. او از مروجین قرآن کریم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مکتب، آیات جهاد را تلاوت میکرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان ، آن را در عمل تفسیر میکرد.
روحیه اطاعت پذیری و ولایتی، هوش سرشار و چابکی در عملیات، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بیباکی، ساده زیستی و صمیمیت با نیروها از جمله ویژگیهای شخصیتی محمود کاوه است.
با وجودی که در مقابل ضد انقلاب سازش ناپذیر، جسور و با شهامت بود، اما در داخل تیپ با نیروهای تحت امر خود برخوردی بسیار متواضعانه و باصفا و صمیمی داشت و همین تواضع او سبب شده بود که محبوبیت خاصی در بین نیروها داشته باشد. کاوه در قلب نیروهای بسیجی و سپاهی جای داشت. او مصداق بارز تلفیق محبت و قاطعیت در امر فرماندهی نظامی بود.
روزی یکی از نزدیکان وی به منطقه آمده بود. یکی از برادران تقاضا کرد که کار مناسبی به او محول کند، کاوه پاسخ داد: همه بسیجیها فامیل من هستند.
در بعد آمادگی جسمانی، هیچگاه از ورزش غافل نبود و با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی نیروها را بالا میبرد. همواره برای تشویق بچهها میگفت: موفقیت من در کوههای بلند کردستان مدیون ورزش است. او چریکی زبده بود که در عمل و جنگ چریک شده بود نه با درسهای تئوری.
کاوه همیشه راهگشای عملیات بود، هرجا که کار گره میخورد او رهگشا بود و هر کجا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته میشد، اراده پولادین او به همه آن عزیزان، روحیهای تازه میبخشید. او برای اینکه بتواند عملیات را بهتر هدایت کند با سلاح پیشاپیش رزمندگان حرکت میکرد.
با اینکه بارها در صحنه های عملیاتی مجروح شده بود، ولی همیشه قبل از بهبودی، به منطقه باز میگشت و در برخی از مواقع نیز نیروها او را با سر و بدن باندپیچی شده میدیدند که در میانشان حاضر میشد و آماده پذیرش ماموریت و اجرای عملیات بود.
سرتیپ شهید حسن آبشناسان– فرمانده لشکر ٢٣ نوهد – میگوید: اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمندهای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود باید با تیپ ویژه شهدا پیش برود.
او دارای فضایل روحی و اخلاقی ویژهای بود و انجام کار خالصانه و بیریا را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. عموماً کم سخن میگفت و بیشتر عمل میکرد و همواره سعی میکرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود و ارتشیان نیز او را از خود میدانستند.
نحوه شهادت
دهم شهریور ماه ١٣٦٥، روزی است که روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیهالله الاعظم(عج) در عملیات کربلای ٢ بر بلندای قله ٢٥١٩ حاج عمران به پرواز درآمد، دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد جهاد را که شهات بود، دریافت کرد و به بارگاه عزالهی فراخوانده شد.
ویژگیهای درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسئولیتهای مختلف درسی است بس بزرگ برای همه سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامی، تا با به کارگیری آنها و آراسته شدن به آن سجایای اخلاقی، نمونههایی از لشکریان مخلص حضرت بقیةالله العظم(عج) باشند و خود را برای دفاع از حریم اسلام و ارزشهای متعالی آن، همواره مهیا و آماده سازند.
حرکت فرمانده تیپ ١٥٥ شهدا به سوی شهادت
طاقت و شدت دشواری که نیروهای عمل کننده خواه ناخواه با آن مواجه بودند و سبب شده بود پیروزی را نیز دور از دسترس ببینند، تیپ ویژه ١٥٥ شهدا، به خصوص فرمانده آن ، مؤمنانه و شجاعانه در عرصه درگیری وارد شدند.
شهید امیری مقدم، راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در این تیپ، در گزارش خودش از عملیات کربلای ٢، درباره حرکت نیروها برای ادامه عملیات و سرانجام آن، چنین روایت کرده است: «تغییرات انجام شده در طرح مانور و عدم موفقیت کامل تیپ ویژه ١٥٥ شهدا در عملیات شب گذشته، موجب تردید در مسئولان، خصوصاً فرماندهان این تیپ شده بود. این تردید اگرچه در خود فرمانده تیپ (برادر محمود کاوه) نیز وجود داشت ولی وی با توجه به حساسیت زمان و مصلحت کل عملیات، این تردید را بروز نمیداد و به همین دلیل تصمیم گرفت برای زدودن تردیدها و تقویت روحیه عملیاتی در افراد تیپ،به همراه نیروهای عمل کننده در منطقه درگیری حاضر شود.
وقتی که مسوولان تیپ از این تصمیم آگاه شدند درصدد برآمدند که وی را از این عمل باز دارند. فرمانده یکی از گردانها (برادر صلاحی) برای منصرف کردن وی میگوید: «شما این کار را نکنید، آتش دشمن زیاد است، مسیر، بدمسیری است، خدای نکرده طوری میشود. «فرماندهی در جواب میگوید: «خب، اگر این طور است، ما هم شهید میشویم. اگر کار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضریم امشب شهید شویم.» به همان اندازه که خود وی در رفتن به خط درگیری مصمم بود، سایر مسوولان تیپ مخالف بودند.
راوی تیپ ویژه ١٥٥شهدا میگوید: «به هنگام اعزام گردانها برای انجام ماموریت،ابتدا گردان امام حسین (ع)، سپس گردان امام سجاد (ع) در حالی که فرماندهی تیپ ( محمود کاوه ) پیشاپیش آنها قرار داشت، حرکت خود را برای تصرف ارتفاع ٢٥١٩ آغازکردند.
طبق طرح مانور قرار بود گردان امام حسین (ع) پایگاههای ١ و٢ و گردان امام سجاد (ع) پایگاههای ٣و٤ را تصرف کنند. حساسیت دشمن نیز نسبت به شب اول کمتر شده بود و احتمال جدی نمیداد در این محور مجددا عملیات شود، از این رو اجرای آتش و پرتاب منور آنها نیز اندکی کاهش یافته بود.
به هر ترتیب حدود ساعت یک بامداد که نیروهای پیاده توانستند پس از پیمودن مسافت فاصله خط خودی تا دشمن به زیر اهداف مورد نظر رسیدند تا با هماهنگی آتش خودی درگیری را شروع کنند و در همین حین گلوله خمپاره کنار برادر کاوه به زمین اصابت کرد و او در جا شهید شد.»
ماجرای انتقال پیکر شهید کاوه از ارتفاعات حاج عمران
عبدالله یاسگر از رزمندگان لشکر ویژه شهدا است که در طول دوران خدمت سربازیاش در سالهای 63 تا 65 در این لشگر حضور داشته است. وی که به عنوان راننده آمبولانس در این لشکر خدمت کرده است، خاطراتی از سردار شهید «محمود کاوه» فرمانده لشکر ویژه شهداء دارد که خواندنی است:
در ابتدای خدمت سربازی در تیپ مالک اشتر بودم اما با تعریفهایی که از شجاعت و دلیری شهید کاوه شنیده بودم موفق شدم با اصرار و گریه فراوان به عنوان راننده آمبولانس در خط مقدم وارد لشکر ویژه شهدا شوم و از نزدیک با فرمانده این لشکر آشنا شدم .
شهید کاوه فرماندهای شجاع و لایق بود، آنقدر معرفت در دریای وجود او موج میزد که هر زمان عملیاتی انجام میگرفت نخستین فرد حملهکننده به سمت دشمن بود و دوشادوش رزمندگانش به مبارزه میپرداخت.
با سرعت و دقت عملی که در رانندگی داشتم، بارها شهید کاوه را در شهرهای مختلف غرب کشور جابهجا کردم حتی در مریوان با وجود کمینهای زیاد ضدانقلاب در طول مسیر به دنبال طرح و اجرای برنامههای نظامی خود بود.
برای شرکت در جلسهای که با حضور فرماندهان نظامی در تهران برگزار شده بود، شهید کاوه را به تهران رساندم. او پس از اتمام جلسه برای استراحت شبانه خود به داخل ماشین آمد و به همراه من خوابید. هر چه مسئولین نظامی اصرار کردند که به داخل پادگان برود و شب را آنجا استراحت کند اما داخل ماشین خوابید.
در مسیر دیگری یکی از همرزمانش را با چنان سرعتی در مریوان به پیش او رساندم که وقتی سرعت بالای کار را دید، شگفت زده شد و مرا در آغوش گرفت و تشویقم کرد. او همانند پدری بود که در برخورد با رزمندگانش همچنان عشق میورزید.
هر زمان که ما نیروهای ضدانقلاب را دستگیر میکردیم، شهید کاوه در بازجویی از آنها به خوبی تشخیص میداد که سخنانشان راست است یا دروغ چرا که مدتی را با آنها همکاری کرده بود و شناخت خوبی از آنها داشت.
زمانی که برای انتقال پیکر شهید کاوه به بالای ارتفاعات حاج عمران رفتم، آتش سنگین دشمن به طور مستقیم و غیر مستقیم بر سر نیروهای ما میریخت، چرا که دشمن متوجه شهادت شهید کاوه شده بود و به هر طریق درصدد بود تا پیکر شهید کاوه را تصاحب کند. برادران عسگری و تاتار، شهید کاوه را به عقب آوردند. به گونهای که پشتاش زخم برداشته بود چرا که آتش دشمن سنگین بود.
زمانی که به آمبولانس رسیدند، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک میشد. هر طور بود آمبولانس را به راه انداختم، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک میشد و خبر از این داشت که آنها میدانند کاوه در داخل ماشین من است. با سرعت بالایی مسیر خط مقدم تا محل استقرار بهداری را طی کردم، زمانی که به داخل مقر لشکر ویژه شهدا رسیدم همه به دنبال نجات کاوه بودند اما دریغ؛ چرا که او در همان لحظات اول بر اثر ترکشی کوچک به پشت سرش به شهادت رسیده بود. بعد از حضور برادر دشتی و اعلام شهادت شهید کاوه، او را به ارومیه انتقال دادند و برای تشییع جنازه به مشهد فرستادند.
راوی قرارگاه حمزه ـ(ع) (اسدالله احمدی) به نقل از فرمانده لشکر ٥ نصر (محمدباقر قالیباف) نوشته است: «در مراسم تشییع جنازه شهید محمود کاوه، پدر وی درخواست حجت الاسلام طبسی تولیت آستان قدس رضوی را مبنی بر این که پیکر شهید محمود کاوه در حرم مطهر حضرت رضا(ع) و یا در یکی از حجره های مخصوص حرم دفن شود نپذیرفت و گفت:«پسرم از ابتدا با بسیجیها بوده و بهتر است در کنار آنها دفن شود.»
گوشه ای از وصیتنامه شهید
دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.