تاریخ انتشار
دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۰۳
کد مطلب : ۱۵۸۷۸
راهیان نور گزارش میدهد؛
روایتی از زندگی شهید «سیدکاظم کاظمی» معاون اطلاعات کل سپاه/فرماندهای که حاضر بود جانش را فدای یک تبسم امام کند
او «سید کاظم کاظمی»، فرمانده وقت اطلاعات سپاه و عضو شورای عالی سپاه پاسداران است؛ مردی که حاضر بود همه هستیاش را فدای یک لبخند امام کند.
سردار شهید «سید کاظم کاظمی» در سال 1336 در بخش «آرادان» شهرستان «گرمسار»، دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوران کودکی در زادگاهش، در سن شش سالگی به همراه خانواده به شهرستان «گرگان» نقل مکان کردند.
با توجه به نوع کار پدر که به شغل کشاورزی مشغول بود، سید کاظم از همان ابتدا با مشکلات و سختیهای زندگی آشنا شد و از زمانی که خود را شناخت در کمک به خانواده کوتاهی نکرد. او در خانوادهای مؤمن و متقی پرورش یافت و از همان دوران کودکی و نوجوانی، اهمیت خاصی برای ادای فرایض دینی و مذهبی قایل بود. در دوران تحصیل نیز دانشآموزی کوشا، فعال و اهل مطالعه بود.
*به دلیل نگهداری کتابهای حضرت امام (ره) و زندگی معصومین در خانه توسط ساواک دستگیر شد
سید کاظم علاقه شدیدی به مطالعه کتاب داشت، از سن شانزده سالگی برایش از قم مجلات مذهبی میفرستادند. او با تشکیل کتابخانه کوچکی به نام «حر» بسیاری از کتابهای مذهبی ممنوعه (از نظر نظام شاهنشاهی) مانند کتاب حکومت اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و رساله ایشان را همراه زندگینامه ائمه اطهار (ع) و ... جمعآوری کرده و در اختیار جوانان قرار میداد. در این دوران عوامل ساواک به وی مشکوک شده و به منزلشان یورش بردند و دستگیر شد.
شهید کاظمی علاقه خاصی به روحانیت داشت و در گرگان با بعضی از علمای آن خطه در تماس بود و بیشتر اوقات فراغت خود را در مسجد و حوزه علمیه این شهر میگذراند. در سال 1354 موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد. با توجه به وضعیت جسمانی، در همان سال به نظام وظیفه مراجعه و با دریافت معافیت پزشکی از خدمت سربازی معاف شد. سپس جهت کار و آمادگی برای ورود به دانشگاه، به تهران عزیمت کرد. ابتدا دوره کوتاه مدت نقشه کشی ساختمان را پشت سر گذاشت و بعد از آن در سازمان تربیت بدنی استخدام شد.
در این ایام از طریق یکی از دوستان، با تعدادی از دانشجویان فعال دانشگاه مرتبط بود و در فعالیتهای مخفی دانشجویی شرکت داشت، تا اینکه دومین بار توسط ساواک دستگیر شد و به مدت 10 روز در کمیته ضد خرابکاری نگه داشته شد و مورد اذیت و شکنجه قرار گرفت. او با همه رنجها و مشکلاتی که متحمل شد، با جدیت و پشتکار، موفق به قبولی در کنکور سال 1355 شد، اما به دلیل وجود سوابق در سازمان امنیت، از ادامه تحصیل وی جلوگیری به عمل آمد.
پس از چندی با کمک و تشویق پدرش برای ادامه تحصیل به «آمریکا» رفت و موفق به تحصیل به رشته مهندس مکانیک شد، بعدها از طریق دوستان قدیمیاش به انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا راه یافت و در فضای جدید، فعالیتهای سیاسی - مذهبی خود را ادامه داد. با توجه به شرایط خاص خارج از کشور و شکل مبارزه در آنجا، ایشان همزمان با قیام امت اسلامی ایران، در تظاهرات دانشجویی علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت میکرد و از هر فرصتی در افشای ماهیت رژیم و پخش اعلامیه و ... بهره میجست.
*برای دوستان و همکاسیهایش در آمریکا نوشت "با تمام توان از امام خمینی (ره) پیروی کنید"
با اوج گیری نهضت، تمام اوقات خود را صرف مبارزه کرد که در نتیجه دوبار توسط پلیس آمریکا به دلیل همین فعالیتها دستگیر شد. شهید کاظمی از جمله کسانی بود که در جذب و آگاه کردن جوانانی که برای ادامه تحصیل به آمریکا میآمدند، نقش مؤثری داشت. به دلیل زحمات و تلاش مخلصانه و شبانهروزی، وی را به عنوان معاون انجمن اسلامی ایالت محل زندگی انتخاب کردند، که بعدها مسئولیت همین انجمن به عهده او گذاشته شد.
از نکات بارز زندگی مبارزاتی وی، بینش عمیق فکری و شناخت حرکتهای سیاسی اوست که در این مرحله ایشان در کنار مبارزه با رژیم شاهنشاهی، از مبارزه با گروهکهای منحرف چپ، راست و التقاطی نیز غافل نبود و با توجه به ارتباط نزدیک و تنگاتنگی که با آنها داشت، دقیقاً به ماهیت ضداسلامی و انسانی و منفعتطلبی آنها پی برد و شناخت عمیقی از آنها به دست آورد.
وی در نامهای از (آمریکا) خطاب به خواهر و برادران مینویسد: "مواظب گروهکها باشید؛ مبادا در دامان آنها بیفتید، با تمام توان از امام خمینی (ره) پیروی کنید که اسلام راستین در وجود این مرد خدا نهفته است".
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دوازدهم اسفند سال 1357، تحصیل در خارج کشور را رها کرده و به میهن اسلامی بازگشت و با شور و شعف وصفناپذیری در خدمت انقلاب شکوهمند اسلامی قرار رفت. سید کاظم در فروردین سال 1358 با گذراندن دوره آموزش عمومی سپاه در پادگان امام علی (ع) به عضویت سپاه در آمد و پس از اتمام دوره، با توجه به اینکه کردستان توسط ضدانقلاب دچار آشوب شده بود به نقده اعزام شد. او در این مأموریت تجربیات ذیقیمتی در ارتباط با کار اطلاعاتی و مبارزه با ضدانقلاب کسب کرد و بعدها با همین تجارب، مسئولیتهای خطیری را به عهده گرفت.
با بازگشایی دانشگاهها، سید کاظم در نخستین کنکور سراسری بعد از انقلاب (که در سال 1358 برگزار شد) شرکت کرد و در یکی از رشتههای علوم انسانی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او با حضور در محیط دانشگاه، اوضاع را نامساعد یافت و احساس کرد دانشگاه جولانگاه مشتی فریب خورده شده است. برایش قابل تحمل نبود که به نام فعالیت دانشجویی و آزادی، مقاصد استکبار جهانی از طریق عدهای بازی خورده که اعتقادی به اسلام و نظام نداشتند، دنبال شود. لذا دست به کار شد و تلاش همه جانبهای در جهت افشای چهره گروهکهای منحرف خصوصاً پیشگام، پیکار، توده، راه کارگر، منافقین و ... با کمک دانشجویان مسلمان و مؤمن و وفادار به نظام شروع کرد.
*موضعگیری سرسختانه و شجاعانه در برابر تحرکات گروهکهای ضد انقلاب
یکی از دوستان دوران دانشجوییاش عنوان میکند: در شرایطی که گروهکها با ائتلاف قبلی به منظور به دست گرفتن جو دانشگاه قصد داشتند اعضای شورای دانشکده را به اصطلاح در جوی دمکراتیک و آزاد، از طریق انتخابات مشخص کنند – تا بتوانند بر امور دانشگاه و دانشجویان مسلط شوند و دانشگاه را به سنگری علیه انقلاب و نظام تبدیل کنند – او در آگاهسازی دانشجویان نقش به سزایی ایفا کرد.
نقل میکنند، در جلسهای که همه حضور داشتند و قرار بود پس از مشخص شدن اسامی کاندیداها، رأیگیری شود، او با شجاعت و صلابت برخاست و با قاطعیت گفت "ما نه شما را قبول داریم و نه انتخابات را" بدین ترتیب آنها را در به اجرا گذاشتن نقشه شوم و از قبل طراحی شدهشان ناکام گذاشت.
*حضور در جریان اشغال لانه جاسوسی و زیر نظر گرفتن تحرکات
در جریان اشغال لانه جاسوسی، هنگامی که آمریکای جنایتکار با کمک عوامل داخلیاش برای آزادی گروگانها تلاش میکرد و بیم آن میرفت هر لحظه اتفاقی رخ دهد، این شهید بزرگوار با کمک دانشجویان انجمن اسلامی دانشکده، شبها تا صبح در هوای سرد اطرف جاسوسخانه، بیتوته کرده و رفت و آمدها را تحت نظر داشت.
شهید کاظمی، پس از مراجعت از مأموریت کردستان با تعدادی از برادران جان برکف و مخلص انقلاب و سپاه، واحد اطلاعات را با تشکیلات منسجمی پایه ریزی کرد. در آن زمان مسئولیت تشکیلات گروهکهای چپگرا به عهده ایشان گذاشته شد. او با آشنایی و شناختی که از جریانات فکری و مشی گروهکهای الحادی داشت و جدیت و پشتکاری که در به دست آوردن ترفتندها و تاکتیکهای آنان از خود نشان داد، توانست با توکل به خدا، شیوههای جدید این منحرفین را برای تخدیر افکار جوانان و جدایی آنها از دین و به کارگیریشان در مقابل انقلاب و مردم شناسایی کند. او با افشای چهره واقعی آنها، اذهان افراد فریب خورده را کاملاً روشن و آنان را به دامان اسلام باز میگرداند.
سعه صدر و گفتوگوهای دوستانه و محبتآمیز او و سایر برادران واحد اطلاعات با افراد دستگیر شده وابسته به گروهکها و همچنین تسلط این عزیزان به دیدگاههای فکری و تاکتیکهای کاری آنها، همه و همه باعث شد که اعضاء و طرفداران چشم و گوش بسته، در فاصله کوتاهی دست از عقاید و مواضع سیاسی خود برداشته و به اهداف شوم سازمانهای وابسته به استکبار و اذنابش پی ببرند و همکاری خود را با سپاه اعلان کنند؛ آنها وقتی برخوردهای صادقانه و دلسوزانه را از افراد مخلصی چون شهید کاظمی میدیدند، خجل و شرمسار میشدند که چگونه با بی اطلاعی از اسلام و عقاید پوچ مارکسیستی و مادی خودشان، آلت دست عدهای ریاستطلب و وابسته به بیگانه قرار گرفته و در برابر امت انقلابی و حزب الله قد علم کرده و راه طغیان و مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را در پیش گرفتهاند.
گروهکهای مزدور برای فریب طرفدارانشان القاء میکردند که جوانان حزبالهی و سپاهی توان کار اطلاعاتی را ندارند و با کمک عوامل سابق ساواک و افسران اطلاعاتی شهربانی رژیم شاه و حمایت عوامل خارجی دیگر کار میکنند تا بر روی ضعفهای خودشان سرپوش گذاشته و مرگ تدریجی و اضمحلال تشکیلات و گروهشان را از دید اعضاء و هواداران، مخفی نگاه دارند.
*افشاگری علیه گروهکهای الحادی
برای پی بردن به ارزش زحمات و تلاشهای شبانهروزی این شهید بزرگوار، قسمتی از خاطرات یکی از مسئولین سپاه که مربوط به اوج فعالیت گروهکها و بیان نقش واحد اطلاعات سپاه است در ادامه میآید: "... به یاد دارم که در آن مرحله، نخستین گروهی که بعد از گروهک فرقان ضربه خورد، یکی از گروههای چپ (که اسماش را به خاطر ندارم) بود، اینها هم تجربه منافقین را داشتند و هم شگردها و شیوههای خاص خودشان را مغرورانه به این امر مدعی بودند و دیگر گروهکها را نصیحت میکردند که ضربه خواهید خورد، زیرا روش صحیح مبارزه را نمیدانید و در برخورد با رژیم، پیچیدگی به خرج نمیدهید و ... اما به لطف خدا و تلاش مخلصانه این شهید بزرگوار (شهید کاظمی) و همکارانش در نفوذ به درون این گروهکهای پوشالی، ضربات کاری و موثری از سوی سربازان گمنام آقا امام زمان(عج)، به مرکزیت تشکیلات آنها وارد شد و در فاصله کوتاهی بساط این گروهکهای الحادی برچیده شد".
شهید کاظمی در ارتباط با اضمحلال دیگر گروهکهای چپ مانند اکثریت و رنجبران و ... نیز نقش مهمی داشت و پشتکار و جدیت چنین برادران مخلصی باعث شد که با انجام کار اطلاعاتی حساب شده و دراز مدت، آخرین ضربه به تشکیلات حزب توده نیز وارد آید. در آن موقعیت به دلیل گسترگی توطئه دشمنان و حجم سنگین کار، اکثر برادران واحد اطلاعات از جمله این شهید والامقام، فرصت سرکشی از خانوادههایشان را نیز ماه به ماه پیدا نمیکردند.
به گفته کارشناسان، سپاه در برخورد با گروهکهای ملحدی که به رغم خود در طی سالیان متمادی تجربه مبارزاتی کسب کرده و از سوی سرویسهای اطلاعاتی نیز تغذیه میشدند با ظرافت و قدرت عمل کرد؛ به گونهای که همه شاهد بودند به قدرت الهی چگونه این گروهکهای معاند را چون برف در برابر خورشید انقلاب ذوب کرد و ارکان حیاتشان توسط پاسداران جان بر کف انقلاب اسلامی و در پرتو انوار قدسی حضرت امام خمینی (ره) فروریخته و پرونده سیاهشان برای همیشه بسته شد.
*شهید کاظمی در شکلگیری سازمان اطلاعاتی کشور نقش به سزایی داشته است
فرمانده کل سپاه در این ارتباط میگوید "شهید کاظمی از برادران قدیمی و مخلص سپاه و یکی از افرادی است که در شکلگیری سازمان اطلاعاتی کشور نقش به سزایی داشته است. در آن زمان با اینکه حداقل فرصت برای آموزش و کادرسازی و تهیه مقررات وجود داشت، در سایه مجاهدتها و تلاش شبانهروزی افرادی مثل این سردار گمنام و دلاور اسلام، تشکیلات اطلاعات شکل گرفت و در بحرانهای اول انقلاب (به خصوص سالهای 1358 تا 1360) عظمت و اقتدار انقلاب و اسلام در دنیا به نمایش گذاشته شد".
پس از گذراندن مراحل مختلف مسئولیتی در واحد اطلاعات سپاه و کاهش تهدیدهای داخلی، به درخواست استانداری سیستان و بلوچستان و موافقت فرماندهی سپاه به این استان عزیمت کرد و در سمت معاونت سیاسی – امنیتی استانداری سیستان و بلوچستان مشغول کار شد.
شهید کاظمی در این استان زحمات زیادی را متحمل شد و در مبارزه با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر تلاش همه جانبهای را انجام داد. پس از اتمام ماموریت در این منطقه محروم، وزارت کشور و جهاد سازندگی از او تقاضای همکاری کردند. اما هیچ یک از این پیشنهادات، نمیتوانست روح پرتلاطم او را اقناع سازد و با آنکه به وجود وی در آنجا نیاز داشتند، مجدداً به سپاه بازگشت و با همان شور و اشتیاق اولیه در سمت سرپرستی واحد اطلاعات و عضو شورای عالی سپاه فعالیت شبانه روزی خود را ادامه داد و تحرک قابل توجهی در شبکه اطلاعاتی سپاه ایجاد کرد.
سید کاظم علاقه خاصی به جبهه و رزمندگان اسلام داشت. در مواقع ضروری خصوصاً هنگام عملیاتها حضوری فعال داشت و برای اینکه از موقعیت مکانی و خطوط دفاعی رزمندگان دقیقاً آگاهی پیدا کند، در خطوط مقدم جبهه حاضر میشد و در مقابل برادرانی که میگفتند نیازی نیست شما به خط بیایید، میگفت "آنچه را انسان با چشم خود ببیند بهتر میتواند تصمیم گیری کند، تا اینکه روی کاغذ برایش توضیح دهند".
*"همه ما فدای یک تبسم امام"
او به راستی از سربازان گمنام امام زمان (عج) در سپاه بود، نسبت به ائمه اطهار (ع) عشق و علاقه خاصی داشت. زیارت عاشورا را همیشه میخواند. با قرآن مأنوس بود. صبحها بدون تلاوت قرآن از خانه خارج نمیشد. نسبت به حضرت امام خمینی(ره) شناختی عارفانه داشت. به ایشان عشق میورزید و وقتی نام امام را میبردند، چهرهاش برافروخته میشد.
یکی از مسئولان این شهید والامقام نقل میکند "هرگاه به او کاری واگذار میشد و میخواستیم از انجام آن مطمئن شویم، میگفتیم این مأموریت قلب امام را شاد میکند و وقتی خبر آن به حضرتشان برسد، تبسم بر لبان ایشان مینشیند. او خندهای میکرد و میگفت «همه ما فدای یک تبسم امام» و تا پای جان میایستاد و آن کار را به نتیجه میرساند. او مانند رودی خروشان و دریایی متلاطم در تکاپو و تلاش و حرکت بود".
اساس جدیت او، ایمان، عشق و علاقه به اسلام، انقلاب، امام و مردم مستضعف و مظلوم بود. شهید کاظمی فردی خاکی، مردمی، خوش برخورد، متواضع، خودمانی، صریح اللهجه، انتقادپذیر و در کار و مسئولیت جدی، قاطع، صبور و مقاوم بود. هیچگاه به واسطه مشکلات، از زیر بار مسئولیتها شانه خالی نمیکرد و سعی میکرد با مشکلات دست و پنجه نرم کند.
او عموماً به تدبیر، راه حل مناسبی جهت رفع موانع پیدا میکرد. زود از کوره در نمیرفت و کمتر دیده میشد عصبانی شود، همواره چهرهای خندان و بشاش داشت.
*وصیتنامهاش را همزمان با بمباران مسجد جامع خرمشهر نوشت
کارهایش را روی نظم و انضباط انجام میداد و برای بیتالمال اهمیت و حساسیت خاصی قائل بود. نحوه برخورد و سلوک او با اقوام و دوستان و همکاران باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد. نسبت به والدین خود احترام و محبت وافری داشت و هیچگاه جلوتر از آنها قدم برنمیداشت. بنا به اظهار برادران، ایشان وصیتنامهاش را همزمان با بمباران مسجد جامع خرمشهر نوشت. او همواره به مادرش میگفت "شما باید مانند مادر وهب باشید، اگر من به راه اسلام نرفتم، شیرتان را حلالم نکنید".
بینش سیاسی خوبی داشت و از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود. او اخبار جهان اسلام و دنیا را با دقت دنبال میکرد و نسبت به موقعیت انقلاب اسلامی به خوبی واقف بود. نقش رهبر را به عنوان ناخدای کشتی، خوب میفهمید و به جایگاه و نقش روحانیت معظم در انقلاب آگاه بود. در یک کلام، لحظه لحظه زندگی و حیات او عشق به تبعیت از ولایت بود.
عاقبت سردار رشید سپاه اسلام و فرزند برومند امام روحالله، در سحرگاه دوم شهریور ماه سال 1364 و همزمان با شهادت مولا و جد بزرگوارش امام محمد باقر(ع)، همراه تعدادی از برادران رزمنده برای بازدید از خطوط مقدم جبهه جنوب در منطقه طلاییه، از طریق آب در حال حرکت بودند که بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به سختی مجروح و به درجه رفیع شهادت نایل شد.
*سجده بر بال ملائک در مسیر کربلا...
شهید حسینی فرمانده تیپ اطلاعات که در لحظه شهادت کنار او حضور داشت، چنین نقل کرده است "وقتی در داخل قایق، ترکش به سر شهید کاظمی اصابت کرد، از جای خود برخاست و دستها را به سوی آسمان بلند کرد و با خدایش راز و نیاز کرد و لحظهای بعد در کف قایق به سجده رفت و آنگاه شهید شد".
بدین گونه شهید دیگری از تبار حسینیان زمان و از سلاله رسول الله (ص) به صف عاشوراییان پیوست و در محضر حق مأوا گرفت و به فوز ابدی دست یافت.
انتهای پیام/