به گزارش راهیان نور؛ شهید ولیالله چراغچی مسجدی «قائم مقام فرمانده لشکر ۵ نصر (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)»، اول مهرماه سال ۱۳۳۷ در مشهد به دنیا آمد. پدربزرگ او در زمان حیات خادم مسجد گوهرشاهد بود و فانوسهای مساجد را روشن میکرد شاید بههمین دلیل فامیلی چراغچی را انتخاب کرد. سال ۱۳۵۶ در رشته علوم دانشگاه بیرجند قبول شد و با شروع انقلاب و تعطیلی دانشگاهها، درس را رها کرده و وارد سپاه شد. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد.
ولیالله در دوران جنگ تحمیلی به صورت مداوم در جبهه حضور داشت. آنها پنج برادر بودند که سه نفرشان همزمان در جبهه حضور داشتند. ولیالله به مادر میگفت باید خمس پسرانت را بپردازی و با شهادت خمس برادرانش را پرداخت کرد. ولی الله چراغچی در عملیات «بدر» در بیست و چهارم اسفندماه سال ۱۳۶۳ در جاده خندق از ناحیه جمجه مجروح شد. همرزمانش ابتدا گمان میکنند که به شهادت رسیده و سپس شهید را به بیمارستان تهران منتقل میکنند و هجدهم فروردین ۱۳۶۴ به شهادت میرسد.
سردار شهید ولی الله چراغچی مسجدی، قائم مقام فرمانده لشکر 5 نصر بود که در عملیات بدر مجروح و پس از 21 روز به شهادت رسید. شهید چراغچی از قدرت برنامهریزی و طراحی بینظیری برخوردار بود به گونه ای که در عملیات بستان، طرح او برای تصرف آنجا مورد توجه و تصویب تمامی فرماندهان قرار گرفت. اول مهرماه، سالروز ولادت این شهید ظفرمند دوران دفاع مقدس است. در آستانه شصتمین سالروز ولادت شهید ولی الله چراغچی، به گفت و گو با همسر این شهید نشستیم.
دکتر «تهمینه عرفانیان امیدوار مسجدنشین» همسر شهید ولی الله چراغچی است که سال 1361 هنگامی که 16 سال بیشتر نداشته، به عقد شهید چراغچی در می آید و نتیجه 3 سال زندگی با شهید او را به مرتبه ای از رشد می رساند که سال ها پس از شهادت همسرش، ادامه تحصیل داده و امروز به عنوان پزشک عمومی در شهر مشهد، راه شهید را در جبهه خدمت به مردم ادامه داده است.
همسر شهید چراغچی زندگی کوتاه اما پُربار همسرش را این گونه روایت می کند: شهید ولی الله چراغچی، اول مهرماه سال 1337 در خانواده ای مذهبی و مرفه در مشهد به دنیا آمد. پدربزرگ ایشان در زمان حیات خادم مسجد گوهرشاهد بود و فانوس های مساجد را روشن می کرد شاید به همین دلیل فامیلی چراغچی را انتخاب کرد. سال 1356 در رشته علوم دانشگاه بیرجند قبول شد و با شروع انقلاب و تعطیلی دانشگاه ها، درس را رها کرده و وارد سپاه شد. سال 1361 به روش سنتی با شهید ازدوج کردیم. دهم دی ماه همان سال خدمت امام خمینی (ره) رسیدیم و ایشان خطبه عقدمان را جاری کردند و پس از دو سال، هفتم آّبان سال 1363 دخترمان «فاطمه» متولد شد. یک نکته جالب درباره من شهید این است که نام پدر و مادر هر دوی ما «غلامرضا» و «فخری» بود. پسوند فامیلی مان هم واژه «مسجد» داشت؛ چراغچی مسجدی و عرفانیان مسجد نشین.
عرفانیان اضافه کرد: شهید چراغچی در دوران جنگ تحمیلی به صورت مداوم در جبهه حضور داشت تا این که بیست و چهارم اسفندماه سال 1363 در عملیات بدر در جاده خندق از ناحیه جمجه مجروح شد. همرزمان ایشان ابتدا گمان می کنند که به شهادت رسیده و سپس شهید را به بیمارستان تهران منتقل می کنند. حدود 21 روز در کما بود و هجدهم فروردین 1364 به شهادت رسید.
وی روزهای آخر زندگی شهید چراغچی را با بیان خاطره ای این گونه تعریف کرد: شهید چراغچی هیکلی تنومند و قوی داشت. گاهی از جبهه که می آمد، برایم فیگور ورزشی می گرفت و من می گفتم «جبهه به شما ساخته است» بعد از صحبت من خموده می شد، دست به پهلویش می زد و می گفت تا «تا اینها آب نشود خدا من را قبول نمی کند». این اتقاق افتاد و در 21 روزی که در اتاق ICU بود، جثه اش استخوانی شده و از آن هیکل تنومند چیزی باقی نمانده بود. هنگامی که پیکر شهید را به مشهد آورند، مادر ایشان شهید را نمی شناخت و می گفت «این ولی الله من نیست، هیکل پسرم این گونه نبود.»
پس از شهادت عمه اش، نقل پخش کرد
عمه شهید چراغچی در راهپیمایی 10 دی سال 1357 سرش زیر تانک می رود به شهادت می رسد. رفتار شهید چراغچی پس از شهادت عمه اش، اطرافیان را متعجب می کند. همسر شهید در این باره گفت: آن طور که اطرافیان تعریف می کنند، ایشان از شهادت عمه اش بسیار خوشحال می شود. شاید آن زمان نگاه عموم مردم به شهادت مثل امروز و دوران دفاع مقدس نبود و اگر فردی به شهادت می رسد، حس فوت کردن نسبت به او داشتند. مادر شهید تعریف می کرد وقتی ولی الله زمان شهادت عمه اش نقل پخش می کرد، خجالت می کشیدم و زیرا خانواده از این حرکت ناراحت می شدند.
شهادت همسر، شکست روحی شدید است
دکتر عرفانیان در هجده سالگی، با دختری نوزاد و با یک دنیا وابستگی به همسرش، تنها می شود. او روزهای پس از شهادت شهید چراغچی را این گونه توصیف کرد: شرایط بنده بعد از شهادت ایشان بسیار سخت بود و اگر آرزوی مرگ کردن، گناه نبود، هر لحظه آرزوی مرگ می کردم. اگرچه در سه سال زندگی با ایشان حدود 5 ماه با هم زندگی کردیم و شرط ایشان این بود که همراهشان باشم و وابسته نشوم اما نمی توان احساسات را نادیده گرفت. هنگامی که به زندگی شهدا می نگریم، همه شهدا در حوزه خانواده بسیار مهربان بودند و به همسران خود توجه داشتند. همسران شهدا با مردهایی زندگی کرده اند که از نظر اخلاقی اسوه بوده اند بنابراین شهادتشان یک شکست روحی شدید است.
وی با اشاره به اهمیت دادن شهید به ادامه تحصیل و تعالی همسرش گفت: هنگام ازدواج دانش آموز اول دبیرستان بودم. ایشان بسیار علاقه مند به ادامه تحصیلم بود. در آن روزهایی که مشغول مراسم ازدواج بودیم، من درگیر امتحانات پایان سال هم بودم. ایشان از جبهه که می آمد، پیگیر برگه های امتحانی من بود. به دلیل علاقه ایشان به ادامه تحصیل، سال 1373 در «رشته فقه و مبانی حقوق» دانشگاه شاه آبادی پذیرفته شدم، حدود یک سال و نیم آنجا بودم که دانشگاه به دلایلی تعطیل شد. سال 1375 دوباره کنکور سراسری شرکت کردم و رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد قبول شدم. در حال حاضر به عنوان پزشک عمومی به هم وطنانم خدمت می کنم. دخترم نیز امسال در مقطع دکترای رشته معماری پذیرفته شد.
برای سلامتی امام زمان (عج) قربانی دهید
آن طور که دکتر عرفانیان می گوید، پدر شهید چراغچی به شهید غیرقابل وصف بوده و اگرچه امروز در قید حیات نیست اما اطرافیان دلبستگی او به فرزند شهیدش را فراموش نکرده اند. همسر شهید این دلبستگی را با بیان یک خاطره تعریف کرد: مادر ایشان تعریف می کند هر زمان که شهید از جبهه بر می گشت، پدرش گوسفند قربانی می کرد. البته شهید ولی الله از این موضوع ناراحت بود و می گفت چرا برای سلامتی من خون می ریزید، باید برای سلامتی امام زمان (عج) قربانی کرد.
وی اضافه کرد: مادر شهید ولی الله، 5 فرزند پسر داشت. در زمان جنگ تحمیلی هم زمان سه فرزند ایشان در جبهه بودند. شهید به ایشان می گفت مادر باید خمس پسرانت را بپردازی و با شهادت ایشان آن خمس پرداخت شد.
همسر شهید در ادامه خاطره ای شیرین از شهید چراغچی روایت کرد و گفت: یک روز از حرم برمی گشتیم. من گریه می کردیم که چرا زود بر می گردی. دستش را روی زانویم گذاشت و این شعر را خواند: «فرمان رسید : این خانه از دشمن بگیرید!/ تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!/ یعنی کلیم ، آهنگِ جان سامری کرد/ ای یاوران ! باید ولی را یاوری کرد» از آنجایی که نام شهید ولی الله بود، با یک تیر دو نشان می زد. به این معنا که هم باید من را یاری کنی و هم ما باید ولی مان را یاری کنیم.
معرفی شهیدان با آثار مستند
دکتر عرفانیان در ادامه گفت و گو با گلایه از عملکرد مسولان و نهادهایی که وظیفه معرفی شهیدان را دارند، گفت: باید کتاب هایی که درباره شهدا نوشته شده و مستند هستند را به فیلم تبدیل کرد و به معرفی شهیدان پرداخت. یک راه دیگر ساخت انیمیشن است. انیماتورهای توانمندی در کشور حضور دارند که می توانند زندگی شهیدان را در قالب انیمشین برای کودکان تهیه کنند.
وی اضافه کرد: ما باید پاسخگوی شهیدان باشد. بنیاد شهید از ابتدا به فکر تامین نیاز مالی خانواده شهدا بود. این اقدام به جا و درست اما حالا زمان معرفی شهیدان توسط بنیاد شهید است. ما داریم کودکان و نوجوانانمان را از دست می دهیم بنابراین باید زندگی شهیدان برای این رده های سنی در قالب فیلم ها و انیمشین هایی جذاب ساخته شود.
اثری ماندگار درباره شهید چراغچی نوشته نشده است
همسر شهید چراغچی درباره اقداماتی که برای معرفی همسرش انجام داده، بیان کرد: تاکنون دو سه کتاب درباره شهید ولی الله چراغچی به چاپ رسیده که در این کتاب ها خاطرات زیادی درباره شهید روایت شده اما اثری که موردنظر بنده بوده، هنوز به دست نیامده است. بخشی از خاطرات شهید را با کمک چند نفر که به جایی وابسته نبودند و به صورت خودجوش علاقه به انجام کار داشتند، جمع آوری کردیم. قرار بود این خاطرات در قالب کتاب و فیلمنامه نوشته شود اما متاسفانه کم لطفی مجموعه هایی همچون بنیادحفظ آثار وارزشهای دفاع مقدس و کنگره سرداران باعث شد تلاش ما به نتیجه نرسد.
عرفانیان اضافه کرد: ما در منزل خودمان از دوستان و همرزمان شهید دعوت کردیم تا خاطراتی که با شهید دارند، بیان کنند. البته تعدادی از دوستان شهید که با ایشان خاطره داشتند از جمله شهید شوشتری به شهادت رسیدند و فرصت نشد خاطراتشان را بشنویم. سردار رحیم صفوی و آقای قالیباف از جمله افرادی هستند که دوستی نزدیک با شهید داشتند و ما هنوز موفق به دریافت اطلاعات از آنها نشده ایم. متاسفانه گاهی در برخی کتاب ها خاطراتی از شهید چراغچی نقل می شود که هیچ ربطی به شهید ندارد و شاید به نوعی تحریف اتفاق می افتد. اگر بخواهیم مستندی جاودانه درباره شهدا بسازیم آن اثر باید واقعا مستند باشد.
وی بیان کرد: گاهی خاطراتی ازشهدا نقل می شود که شاید برای نسل امروزباورپذیرنباشد درصورتیکه واقعا اتفاق افتاده وحکایت اوج دلدادگی وایثاراست که این باید مستند به نسل امروز منتقل گردد. برای مثال می گویند پای شهیدی در اروند قطع می شود اما برای آن که صدایش را دشمن نشنود، پارچه ای را در دهان می گذارد تا صدایش بلند نشود. این موضوع بزرگنمایی نیست بلکه خلق یک حماسه و ایثار است. این که انسان می تواند به درجه ای برسد که این حماسه را رقم بزند. مستندی که مستند و پای دل در آن باشد، آن اثر ماندگار خواهد شد.
هجمه به خانواده شهدا از روی ناآگاهی است
همسر شهید چراغچی با هیات رزمندگان همکاری دارد و در مناسبت های مختلف با خانواده شهدا به ویژه شهدای لشکر فاطمیون دیدار می کند. همسران این شهیدان به ویژه آن هایی که سن و سال کمتری دارند، او را به یاد روزهایی سختی که سپری کرده است می اندازد و از همجه هایی که تیرشان خانواده شهدای مدافع حرم را نشانه گرفته، غمگین می شود. او در ادامه به این موضوع اشاره کرد و گفت: به همسران شهدای مدافع حرم می گویم فکر نکنید الان دوران سختی است و هجمه ها در این دوران زیاد است. آن زمان ما هم حرف های ناراحت کننده می شنیدیم. این هجمه ها از ناآگاهی و بی اطلاعی نشات می گیرد. هنگامی که شخصی اطلاعات نداشته باشد، از روی ناآگاهی هم قضاوت می کند. این قضاوت ها بسیار آزاردهنده است اما خداوند صبر می دهد.
اولویتش جنگ بود
عرفانیان در پایان گفت و گو از تعهد شهید به خانواده اش سخن گفت و اظهار کرد: شهید چراغچی قبل از ازدواج می گفت من دوست دارم هرکجا که می روم همسرم همراهم باشد. در آن زمان رزمنده ها، خانواده های خود را با خود به شهرهایی مثل اهواز می بردند تا برای دیدن آنها مشکلی نداشته باشند. شهید چراغچی بعد از عقد روی این حرف پا گذاشت. شاید نمی دانست که بعد از عقد چه وابستگی ایجاد می شود و بعد از آن دوست نداشت به ما آسیبی برسد. معتقد بود اگر ما نزدیکش باشیم، او را از اولویتش که جنگ است، دور می کنیم. تنها یک بار به خاطری قولی که داده بود من را 10 روزی به خرمشهر برد. شهید هنگامی که در جنگ تحمیلی بود، فقط در جنگ بود. هنگامی که پشت خط بود و پیش ما می آمد، تمام وقتش را با ما می گذراند.
نحوه شهادت از زبان همرزم شهید شهید چراغچی
همرزم و بیسیمچی شهید چراغی بیان میکند: در جریان عملیات بدر ما در منطقه به عنوان بیسیمچی آزاد بودیم و مأموریت داشتیم تا هر یک از مسئولین که قصد سرکشی به خط مقدم را دارند همراهی کنیم؛ آن روز قرعه به نام من افتاد و به همراه آقا ولی عازم خط شدم. با دیدن وی نیروهایی که تعدادشان حدود ۲۰ نفری میشد، روحیه تازهای گرفتند. وضعیت در آن روز کمی سخت شده بود ازیکطرف بعضی فرماندهان تقاضای نیرو و مهمات داشتند و فشار بسیار زیادی بود و از طرفی هم دشمن پاتک بسیار شدیدی را آغاز کرده بود بهنحویکه به چهل یا پنجاه متری ما رسیده بودند و صدای شنیهای تانک را بهخوبی میشنیدیم دشمن خاکریز را مورد هدف قرار داده بود.
ما با آنچه در دست داشتیم مقاومت کردیم تا جایی که تانکهای دشمنروی خاکریز آمد ولی نیروهای پیادهنظام و خدمه تانک فرار کردند. غروب آن روز خاکریزی پشت خاکریز اول زدند و با ایشان جهت بررسی شرایط به آنجا رفتیم و شهید چراغچی نیازها را از طریق بیسیم به عقب اعلام کرد. نماز مغرب را خواندیم و من مختصر استراحتی کردم وقتی بیدار شدم دیدم آقا ولی هنوز در حال نماز است و این کار تا صبح ادامه داشت بعد از نماز صبح باز دشمن اقدام به پاتک کرد. زمانیکه وی برای بررسی وضعیت دشمن سر خود را از خاکریز بالا برد مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در آن شرایط وی را با موتور به عقب انتقال دادیم و چون سردار قالیباف وضعیت شهید چراغچی را از نزدیک دید دستور داد که وی را با بالگرد به تهران منتقل کنند که باخبر شدم در بیمارستان شهدای تجریش بستری شده و در روز ۱۸ فروردین بعد از گذشت ۲۵ روز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/