تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۵:۲۹
کد مطلب : ۹۶۳۵
دلنوشته پسر شهید مدافع حرم محمدرضا علیخانی
دوست دارم دوباره لبخند پدرم را ببینم
یادداشت : ابوذر علیخانی
متن این دلنوشته به شرح زیر است:
بابای خوب و مهربانم سلام
به من گفتهاند که حرفهای ناگفتهام را بگویم اما از کجا؟
بابای من، حرف دلم را برایت مینویسم.
مگر میشود تمام دلتنگیهایم را یک جا بگویم؟!
حرفهای بسیاری دارم که با تو بگویم.
از دلتنگیهایم و از خاطرات فراموش نشدنی و از روزهای با تو بودن، از خودم و از گذشت روزهای بدون تو و از اشکهای پنهانم بنویسم و یا از عکسها و فیلمهایی پر از خاطراتی که نمیدانم با نگاه کردن به آنها حالم بهتر میشود و یا ...
پدر جان!
در این روزها خیلیها حال دلم را میپرسند اما، دلم در هوای توست.
آن روز که رفتی نه تنها خود رفتی بلکه دل و جان مرا نیز با خود بردی ...
اما عهدی که بستم همچنان باقی است
هر چند که سخت است ولی با تو میتوانم.
پدر جان!
میدانم همانقدر که من و خانواده به یاد تو هستیم تو نیز به یاد ما هستی و برایمان دعا میکنی.
دوست دارم در کنارم باشی تا سر بر زانویت بگذارم و درد دلهایم را برایت بگویم.
ای کاش بودی تا من در کنار تو به خود ببالم. اما نه!!!
حالا که فکر میکنم میبینم اکنون زمانی است که باید بیشتر به تو افتخار کنم چون تو شهیدی و شهید زیباترین تفسیر عشق و شجاعت و ایثار است.
دل تنگ پدر شدهام
به من گفتهاند که حرفهای ناگفتهام را بگویم اما از کجا؟
بابای من، حرف دلم را برایت مینویسم.
مگر میشود تمام دلتنگیهایم را یک جا بگویم؟!
حرفهای بسیاری دارم که با تو بگویم.
شاید این چند جملهای که نوشتم برای شما همراهان و برای کسانی که کمی از سرگذشتهای من و فرزندان دیگر شهدا بیخبرند.
چند روزی است که همه در فکر هدیه و جشنی به مناسبت روز پدر هستند تا یکی از بهترین روزها را برای پدر خود رقم بزنند.
اما تلاش و فکر من و خانوادهام در این روزها چیز دیگری شده…
در این مدت جای عکس پدر روی دیوار بود اما این هفته مدام جای عکس را جابه جا میکردیم که شاید ما هم کاری کرده باشیم برای روز پدر
در واقع این کار فقط سبب دلخوش کردن لحظهای خودمان میشد.
حالا که روز پدر رسیده دلمان بیشتر از گذشته هوای پدر را کرده است و ای کاش دوباره لحظهای لبخندش را میدیدیم و در آغوشش آرام میگرفتیم.
روز پدر امسال من بودم و عکس روی دیوار، همان عکسی که پدرم کنار داییام و پسر عمویش و عموی مادرم است و روی قاب تصویر نشستهاند، انگار دارند به من نگاه میکنند و گاهی لبخندی هم از همان جا برایم میفرستند و این تصویر شاید همین یک بیت را کم دارد:
باز هم روز پدر شد و من میدانم
مثل هر سال فقط فاتحهای میخوانم
پدر عزیزم!
میدانم این چند سطر را بعضیها نه با چشم که با دل میخوانند و با عمق جان میدانند و درکش کردهاند، اما هر چه هست دلم به امید آن روز شاد است که روزی چشم ما هم دوباره به جمالت روشن شود. ان شاء الله
بابای آسمانیام!
روزت مبارک
انتهای پیام/