کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روايتي از حضور سربازان گمنام روح‌الله، در جبهه حق

اين فلسطيني،‌ فلسطين‌اش جبهه بود

5 خرداد 1393 ساعت 21:55


راوی راهیان نور، در ميان عکس‌هايم دلبسته يک عکس از يک بسيجي، به نام «احمد» هستم. او فلسطيني بود و به عشق امام، خود را به جبهه‌هاي حق رسانده بود. احمد از شيعيان مخلصي بود که سعادت ديدار با او در عمليات «نصر 7» نصيبم شد. فارسي کم مي‌دانست. کلماتي را هم که مي‌دانست، در عشق به امام و افتخار بسيجي بودن در رکاب امام زمان(عج) خلاصه مي‌شد. هرگاه از امام صحبت مي‌کرد، دستش بر روي قلبش جاي مي‌گرفت و اين نشان يک عشق واقعي بود.
 
زماني که پياده در دل خاک کردستان عراق به عمق 250کيلومتري راه مي‌پيموديم، بارها دوشادوشش گام برداشتم يا نشستم تا سينه‌ام را از رايحه يک بسيجي فلسطيني پر كنم. يادم هست كه به او گفتم، آرزو دارم به فلسطين بروم، و چه‌قدر آرزوهايمان به‌هم نزديک بود. احمد، فلسطين را در جبهه‌هاي ما يافته بود و چه زيبا گفته‌اند: «شرف المکان بالمکين؛ اعتبار مکان‌ها به انسان‌هايي است که در آن زندگي مي‌کنند.»
 
و چه زيبا مي‌توان اين دو وادي را در جايگاه عشق به معبود با هم مقايسه کرد؛ فضاهايي که تنها با شهدا معنا مي‌شوند.
 
احمد مثل بچه‌هاي بسيجي خودمان عاشق بود. گرچه بسيار جوان بود، اما چه روشن دريافته بود که اين عشق در جبهه‌هاي ما ظهور کرده است. او انس عجيبي با امام داشت. اي امام! تو را با خدا چه عهدي بود که از چنين کرامتي برخوردار شدي که عاشقانت از دورترين مکان‌ها به دنبال تو مي‌آيند؟
 
حالا که مي‌انديشم، مي‌بينم زمان، بستر جاري عشق است تا انسان‌ها را در خود به خدا برساند و حقيقت تمام آن‌چه در زمان اتفاق مي‌افتد، باقي است. جبهه چه در ايران يا فلسطين حرم راز با خداست و پاسداران اين حريم شهدايند؛ شهدايي كه چشم مكاشفه بر جهان غيب گشودند؛ شهدايي که هم‌سفران عرشي امام بودند و اکنون ميزبان اويند.
 
هنوز نجواي حزن‌انگيز و زيباي شعر عربي احمد در درونم طنين‌انداز است؛ نجوايي که با نام امام خميني(ره) و کربلا کامل مي‌شد. او براي من هم‌چون بسيجيان ديگر، سربازي بود که قلعه عشق را فتح کرده بود. اصلاً جبهه ما و فلسطين، قطعه‌هايي از خاک کربلايند. هرکه مي‌خواهد کربلا را بشناسد، بايد حقيقتي را که شهداي ما دريافته بودند، دريابد که در زمانه ما، در حقيقتي به نام امام خميني(ره) جاري شده بود.
 
يادم هست كه احمد مي‌گفت، هرگز امام را نديده است؛ اما من مطمئنم كه از عطر امام سرشار بود و بقايش را نيز به بقاي امامش وابسته مي‌ديد.

 راوی:
سيدمسعود شجاعي طباطبايي


پي‌نوشت
 
(1) آنان‌که ناآگاهانه بلندگوي کريه استکبار مي‌شوند و فرياد زشت «نه غزه، نه لبنان» را سر مي‌دهند، آيا مي‌دانند که در کربلاي ايران، غيورمرداني از فلسطين پابه‌پاي رزمندگان ما مي‌جنگيدند؟ از خدا مي‌خواهم اين مفهوم را که تنها در عشق به ولايت جاري و ساري مي‌شود، در دل آن‌ها نيز روشن کند، هرچند دشمنان زخم‌خورده اين نظام سخت در تلاشند تا دل‌ها را از عشق جدا کنند.
 
(2) شهيد بزرگ «آويني» چه زيبا گفت: «من و تو مرده‌ايم. يادآوران در جست‌وجوي گم‌گشتة خويش به اردوگاه كرخه مي‌روند. شعرشان اگرچه بس مغموم مي‌نمايد، اما شعر مستي است. آنان را كه مي‌خواهند با نظر روانكاوانه در اين سرمستان ميكده عشق بنگرند، هشدار باد كه مبادا نشاني از يأس در آنان بجويند. يأس از جنود شيطان است و اينان وارسته‌اند از آن جهاني كه در سيطره شياطين است.
 
كرخه خرابات است و اينان خراباتيانند و گريه، آبي است بر دل‌هاي سوخته‌شان. گريه، اوج سرمستي است و اگر امروز روزگار فاش گفتن اسرار است، بگذار اينان نيز فاش بگريند. امام كو كه به تماشاي رهروان خويش بنشيند؟»


روحمان با یاد شهدای اسلام شاد باد


کد مطلب: 3082

آدرس مطلب :
http://www.rahianenoor.com/fa/note/3082/فلسطيني-فلسطين-اش-جبهه

راهيان نور
  http://www.rahianenoor.com