تاریخ انتشار
چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۲
کد مطلب : ۱۶۱۳۲
وقتی همت از زمین و زمان شاکی شد؛
من معلم هستم و ميخواهم بروم بچسبم به شغل معلمي
عمليات رمضان با دستيابي به بخشي از اهداف خود، روز هشتم مرداد 1361 به پايان رسيد؛ در اين عمليات فشار مضاعفي بر نيروها و كادر تيپ 27 وارد آمد، به طوري كه آنها عكسالعملهايي را نشان دادند كه همت را مجبور كرد تا در جلسه روز نهم مرداد 1361 در جمع كادرهاي تيپ در محوطه بيروني قرارگاه مركزي كربلا سخنان تندي را بر زبان جاري كند، اين سخنان شهيد همت در ادامه ميآيد: «الان نماينده امام، اطميناناش از لحاظ برش عملياتي و كيفيت كار، به دو، سه تيپ است. آن وقت، خداي ناكرده، كادرهاي ما بيايند و به ما بگويند ما ديگر ميخواهيم به صورت نيروي عادي و پرسنل ساده وارد عمليات بشويم؟!
خدا گواه است، به شرف زهرا سلامالله عليه قسم، من سه بار رفتم پيش محسن رضايي كه بگويم؛ من استعفاء ميدهم، من معلم هستم و ميخواهم بروم بچسبم به شغل معلمي.
خدا گواه است هر بار خواستم اين را مطرح كنم، جرأت نكردم و بر خودم لرزيدم، ديدم هر جملهاي را كه ميخواستم آن را مطرح كنم، اشك به چشم محسن ميآورد، اين بود كه خودم رويم نشد و خجالت كشيدم چيزي بگويم، به علت اينكه اگر كسي بود، اگر مسئول مناسبي در دسترس آنها بود، كه ديگر به من خاك بر سر نميگفتند تو بيا و مسئوليت بگير.
مني كه عرضه چرخاندن 20 نفر آدم را هم ندارم، چه برسد به اينكه بيايم و مسئوليت شرعي خون سه، چهار هزار نفر آدم را در يك تيپ به عهده بگيرم، خود شما هم همينطور، تكتك ما هم همينطور، عرضه چرخاندن خودمان را هم نداريم.
خودمان را هم نميتوانيم بسازيم، بچرخانيم و فرماندهي كنيم، ديگر چه برسد به اينكه بياييم و سه، چهار هزار نفر را فرماندهي كنيم، نداريم! اگر كسي چنين عرضهاي را دارد، بيايد و بگويد ولي آيا حيثيت اسلام و انقلاب چنين اظهار خستگياي را از ما قبول ميكند؟ به قول برادر رضا [چراغي] كه ديشب ميگفت: ما به اين ترتيب بايد مرگ بر شاه هم نميگفتيم! وقتي گفتيم، بايد پاي آن بايستيم!».