تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۱۸
کد مطلب : ۱۵۴۰۰
دلنوشته؛
برای سرهنگ شهید...
کوروش غفاری چراتی
میخواهم از سرهنگ رمضان قاسمی بنویسم؛ دوست عزیز، صمیمی و تکرارناشدنی همه کسانی که خود را دوست او میدانند، میخواهم از مردی بنویسم که همه زندگیاش برای مردم بود، صدها نفر را با هزینه شخصی به مشهد مقدس فرستاد...
میانجی منصف دهها مشاجره خانوادگی زن و شوهر جوان در معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی استان بود و از جدایی زوجهای جوان بسیاری جلوگیری کرد، از کسی میخواهم بنویسم که سنگ صبور مردمان بسیاری بود.
از گدای کنار خیابان تا معتاد کارتنخواب و دختران فراری و پسران بزهکار! از کسی میخواهم بنویسم که با حقوق ماهانه خود صدها خانواده بیبضاعت را کمک مالی میکرد، از کسی باید بنویسم که در مراسم عروسی صدها زوج جوان بیبضاعت حضوری دلسوزانه داشت.
از کسی باید بنویسم که شبهای بسیاری برای سفرههای خالی افراد فقیر طعام و غذا میبرد، از کسی باید بنویسم که با دیدن کودکان کار و کودکان خیابانی اشک از چشمانش جاری میشد و از هیچ کمک و مساعدتی برای آنان دریغ نمیکرد.
از کسی باید بنویسم که در همه مراسمهای مردمی و جشنهای گلریزان پیشتاز بود، از کسی باید بنویسم که با همه اقشار مردم از پزشک و مهندس و معلم گرفته تا بازاری و کارگر و دستفروش،به نیکی رفتار میکرد و میتوانم ادعا کنم هیچ کس از او خاطرهای تلخ در ذهن ندارد.
از کسی باید بنویسم که هیچ وقت به پسرک واکسی و دخترک گلفروش کنار خیابان نه نمیگفت، از کسی باید بنویسم که به عنوان یک دوست میتوانم سوگند یاد کنم که ریالی به بیتالمال بدهکار نبود.
وی صدها بار در زمان مسؤولیتش در معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی مازندران با هزینه شخصی امور اداری و سازمانی را مدیریت میکرد، از کسی باید بنویسم که بدون چشمداشت به همه محبت میکرد و از صمیم قلب در غم و شادی همه مردم خود را شریک میدانست.
از کسی باید بنویسم که پاک دستی و سادهزیستی او زبانزد خاص و عام بود و هرگز از موقعیتش استفاده شخصی نکرد، از کسی باید بنویسم که نظرکرده و شفایافته امام هشتم (ع) بود.
روزی که از آن رویداد بزرگ با چشمانی اشکبار برایم گفت را هرگز فراموش نمیکنم، او تا پایان عمر خود را متعهد به نگاه الهی و پرمهر امام رضا (ع) میدانست و هر سال به پابوسی آن امام همام میرفت و اسباب این سفر معنوی را برای دهها زوج جوان و خانواده بیبضاعت فراهم میکرد.
از کسی باید بنویسم که از ۱۳ سالگی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و ۶۰ ماه حضور مستمر و افتخار جانباز شیمیایی ۵۰ درصد را در کارنامه داشت.
به نظرشما آیا نوشتن از چنین شخصیتی آسان است،به من حق بدهید که در توصیف او، از ناتوانی خود پوزش بطلبم، هم از او و هم از شما...
اما در نهایت باید بگویم سرهنگ قاسمی همه این توصیفها بود اما هیچکدام از این توصیفها نبود، یعنی هیچکدام از این توصیفها نمیتواند عظمت و بزرگی وجود او را آنگونه که سزاوارش است بیان کند.
او سرهنگ رمضان (مهدی) قاسمی بود، با همه ویژگیهای ممتازی که شبیه هیچکس نبود، یاد و خاطره او هیچگاه از ذهن دوستانش پاک نخواهد شد، خداحافظ سرهنگ، به امید دیدار، منتظر دیدار این دوست وفادار باش.
به گزارش راهیان نور؛ سرهنگ پاسدار رمضان قاسمی از جانبازان شیمیایی دفاع مقدس و معاون اسبق فرماندهی انتظامی مازندران و ساکن شهرکوهی خیل بود که بر اثر عوارض ریوی در بیمارستان رازی قائمشهر دعوت حق را لبیک گفت و به همرزمان شهیدش پیوست.
انتهای پیام/