تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۵۰
کد مطلب : ۱۲۶۷۰
شهدای روحانی اهل سنت(۲۲)؛
مجاهد جهاد اکبر و جهاد اصغر/ از امر به معروف و نهی از منکر غفلت نمی کرد
مختصری از زندگینامه شهید علیرضا عسکری
به گزارش راهیان نور، علیرضا عسگری ششم مرداد ماه 1347 در شهر قروه متولد شد. پدرش امان الله عسگری بود که کاسبی مختصری داشت. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در شهر قروه سپری کرد آنگاه به سبب شوق و اشتیاق خود به حوزه علمیه قروه رفت تا علوم دینی را بیاموزد، می خواست علوم دینی مذهب تشیع را به خوبی فراگیرد تا بتواند چراغی روشنی بخش فرا روی خویش و مردم قرار دهد، اما گمشده خویش را در جبهه های حق علیه باطل جستجو کرد؛ از سال 1346 تا لحظه شهادتش در اول مرداد ماه 1367 مستمرأ در جبهه حضور داشت و عاقبت بر اثر اصابت ترکش و سلاح شیمیایی به شهادت رسید و در گلزار شهدای شهرستان قروه به خاک سپرده شد.
پرورش شهید
شهر قروه بافتی کاملأ مذهبی داشت، امان الله عسگری پدر علیرضا مردی و پاک بود که در سایه ایمان خود توانسته بود فرزندانی پرورش دهد که نویدبخش و روشنی افزای جامعه باشند، وقتی علیرضا کودک بود و بهسن تکلیف نرسیده بود هنگام دعا و نماز، به پدرش و مادرش چشم می دوخت و تلاش می کرد بتواند همچون آنان نماز و دعا به جای آورد.
هفت سالگی به مدرسه رفت، سوم راهنمایی را در مدرسه سپری کرد؛ آنگاه به ندای احساس خود پاسخ گفت با گرمی و شوری وصف ناپذیر، تحصیل در علوم دینی را برگزید، بدین سبب وارد حوزه علمیه قروه شد. روح جستجوگر و پرسشگرش، در سرچشمه حجره ها و کلاس های درس دمی آرام گرفت گویی توانسته بود گمشده خویش را بیابد اما پس از چندی احساس کرد گمشده اش جای دیگری دارد.
اعزام به جبهه
چهارده ساله بود که سر از دفتر پایگاه مقاومت بسیج شهری درآورد و آموزش نظامی را فرا گرفت. سال 1346 بود که به جبهه جنوب اعزام شد و کتاب های درسی اش را همراه خود به جبهه برده بود و هنگامی که در کمین دشمن می نشست، برخی از کتاب ها و دفترهایش را مرور می کرد. شهید عسگری دو آزمون پیش روی خود داشت: جهاد و دانش؛ هر دو مبارزه بود یکی با جهل، و دیگری با جاهلان. دانش، ضرورت جهاد را باز می گفت و جهاد، گام نخستین دانش بود، سنگرها مدرسه شبانه روزی بودند اما چه دردناک و شگفت آور بود که معتبرترین و بهترین گواهینامه اش خطی سرخ داشت.
کردار شهید
در سلام کردن بر همگان سبقت می گرفت، نسبت به بزرگان احترام بسیاری قائل بود، دستگیری درویشان و فقیران خرسندش می ساخت. هموراه در پی آموختن بود، فضل می اندوخت و فضیلت می آموخت و در خلوص نیت می کوشید تا لایق شهادت در راه خدا شود. هم جهاد با دشمن بعثی می کرد و هم جهاد با نفس را واجب می شمرد: جهاد اصغر و جهاد اکبر.
پرورش شهید
شهر قروه بافتی کاملأ مذهبی داشت، امان الله عسگری پدر علیرضا مردی و پاک بود که در سایه ایمان خود توانسته بود فرزندانی پرورش دهد که نویدبخش و روشنی افزای جامعه باشند، وقتی علیرضا کودک بود و بهسن تکلیف نرسیده بود هنگام دعا و نماز، به پدرش و مادرش چشم می دوخت و تلاش می کرد بتواند همچون آنان نماز و دعا به جای آورد.
هفت سالگی به مدرسه رفت، سوم راهنمایی را در مدرسه سپری کرد؛ آنگاه به ندای احساس خود پاسخ گفت با گرمی و شوری وصف ناپذیر، تحصیل در علوم دینی را برگزید، بدین سبب وارد حوزه علمیه قروه شد. روح جستجوگر و پرسشگرش، در سرچشمه حجره ها و کلاس های درس دمی آرام گرفت گویی توانسته بود گمشده خویش را بیابد اما پس از چندی احساس کرد گمشده اش جای دیگری دارد.
اعزام به جبهه
چهارده ساله بود که سر از دفتر پایگاه مقاومت بسیج شهری درآورد و آموزش نظامی را فرا گرفت. سال 1346 بود که به جبهه جنوب اعزام شد و کتاب های درسی اش را همراه خود به جبهه برده بود و هنگامی که در کمین دشمن می نشست، برخی از کتاب ها و دفترهایش را مرور می کرد. شهید عسگری دو آزمون پیش روی خود داشت: جهاد و دانش؛ هر دو مبارزه بود یکی با جهل، و دیگری با جاهلان. دانش، ضرورت جهاد را باز می گفت و جهاد، گام نخستین دانش بود، سنگرها مدرسه شبانه روزی بودند اما چه دردناک و شگفت آور بود که معتبرترین و بهترین گواهینامه اش خطی سرخ داشت.
کردار شهید
در سلام کردن بر همگان سبقت می گرفت، نسبت به بزرگان احترام بسیاری قائل بود، دستگیری درویشان و فقیران خرسندش می ساخت. هموراه در پی آموختن بود، فضل می اندوخت و فضیلت می آموخت و در خلوص نیت می کوشید تا لایق شهادت در راه خدا شود. هم جهاد با دشمن بعثی می کرد و هم جهاد با نفس را واجب می شمرد: جهاد اصغر و جهاد اکبر.
قد رجعنا من جهاد الاصغریم یا نبی اندر جهان اکبریم
سهل شیری دان که صف ها بشکند شیر آن است که خود را بشکند
دوستان و همرزمان شهید عسگری، وی را یاور و پشتیبان خود و تجسم ایثار و اطمینان می شمردند. شهید عسگری در حفظ و نگهداری بیت المال سخت کوش بود و اموال و وسائلی را که در جبهه در دسترس مردن جنگی بود امانت می دانست؛ خودش امین و امانت دار بود و توصیه می کرد که امانت دار باشید. در یکی از روزهایی که علیرضا با چند نفر از همرزمانش سرگرم گشتزنی با قایق بودند که ناگهان از دست یکی از افراد گروه بی سیمی به داخل می افتد علیرضا به داخل آب می پرد و بی سیم را از اب می گیرد؛ همچون پدری دلسوز که فرزندش در برابر چشمانش به آب افتاده باشد او بی درنگ در پی نجاتش به درون آب می جهد و به عمق آب و خطرات آن نمی اندیشد.
خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید از زبان مادرش
مادر علیرضا درباره وی می گوید:« به همگان سلام می کرد، حرمت من و پدرش را همواره حفظ می کرد. روزهای پنج شنبه به زیارت شهدا می رفت و شب های جمعه دعای کمیل می خواند. از امر به معروف و نهی از منکر غفلت نمی کرد و چون منکری را می دیدی با هرچه می توانست از آن نهی می کرد. در ذکر مصیبت کربلا و عاشورا نفس گرمی داشت و مخاطبانش را تحت تأثیر قرار می داد. اهل دعا و نماز شب بود در دل شب ها چندین بار او را مشغول دعا و نیایش دیدم. روزهای بسیاری در روزه به سر می بردو من از وی خواستم که کمتر خود را دچار رنج کند و کمی هم به خودش توجه کند اما او به اندیشه و کردار ائمه و نحوه زندگی آنان توجه داشت؛ تشنگی و گرسنگی امام حسین (ع) و شهدای کربلا را مثال می زد. چند بار در جبهه مجروح شده بود اما به خانه نیامده بود و گاهی بعد از آن که زخم هایش خوب می شد متوجه می شدیم وی مدتی در بیمارستان بستری بوده است، علیرضا در تمام کارهایش رضای خدا را می طلبید».
فعالیت های شهید عسگری در جبهه
شهید عسگری علاوه بر آنکه در هنگام نبرد، پابه پای سایر رزمندگان، خستگی ناپذیر به دشمنان می تاخت وقتی جبهه ها آرام بود و گونه ای انتظار در افراد دوسوی نبرد ملاحظه می کرد، می کوشید تا قرآن کریم و احکام الهی را به رزمندگان یادآور شود، به کم سوادان قرآن می آموخت؛ هم رزمانش به او به چشم معصوم و پاک اعتقاد و مردی بزرگ می نگریستند بدین سبب وی را به امام جماعت خود برگزیده بودند. این نماز جماعت گاه در زیر گلوله باران برگزار می شد و یادآور نماز ظهر عاشورا بود.
گزینش آخرت
هر که نه گویای تو خاموش به هر چه نه یاد تو فراموش به
شهید عسگری یک بار از وام بانکی استفاده کرد اما این وام را برای ساختن محراب برای مسجد لشگر سیدالشهدا استفاده نمود و این بزگترین یادگار صوری وی در این گیتی است. پدرش چند ماه قبل از شهادت علیرضا از وی خواسته بود که ازدواج کند اما علیرضا وظیفه سنگینی بر دوش خود می دید، او باید در جبهه ها حاضر می شد و چپونه می توانست رخت دامادی بر تن کند در حالی که دلش در جای دیگر بود و ( نمی توان با یک دل دو دلبر داشت). از قرآن کریم خوانده بود که « مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ» قلب علیرضا مدتی احساس ناراحتی و بیماری می کرد اما بدان توجهی نشان نمی داد وقتی هم خانواده اش اصرار کرده بودند که نزد پزشک برود تا معاینه اش کنند باز تمایلی نشان نداده بودو گفته بود که با ان کار زیادی ندارم آنقدر که من می خواهم برایم کار می کند.
شهادت
عشق علیرضا عسگری به شهادت، او در صف نخستین مبارزان قرار می داد، در جبهه مهران بر اثر انفجار خمپاره صورتش سوختگی بسیار یافت و در شلمچه هم پشت و سینه اش مجروح شد امام همین که بهبود یافت دوباره به میدان نبرد بازگشت. او در پی رسیدن به حق تعالی بود و شهادت را نزدیک ترین راه به خدا می شمرد و نمی توانست منتظر مرگ طبیعی باشد:
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راهی ار نزدیک تر دانی بگو
بیست ساله شده بود که از کرج به شلمچه بازمی گشت در جاده اهواز – خرمشهر مورد اصابت ترکش و سلاح شیمیایی نیروهای بعثی قرار گرفت، بعد از هفت سال جستجو در جبهه ها، اول مردادماه سال 1367 به مقصود خود دست یافتو به لقاءالله پیوست.
پیام شهید
در یکی از یادداشت هایش که لابلای کتاب هایش بعد از شهادتش یافته شده است درباره علاقه اش به عروج و شهادت چنین نوشته است: «اگر دنیا و تمام متعلقاتش مانع از رسیدن من به هدفم شوندبا هر وسیله ای آن ها را پشت سر می گذارم و به هدف خود می رسم».
انتهای پیام/
سهل شیری دان که صف ها بشکند شیر آن است که خود را بشکند
دوستان و همرزمان شهید عسگری، وی را یاور و پشتیبان خود و تجسم ایثار و اطمینان می شمردند. شهید عسگری در حفظ و نگهداری بیت المال سخت کوش بود و اموال و وسائلی را که در جبهه در دسترس مردن جنگی بود امانت می دانست؛ خودش امین و امانت دار بود و توصیه می کرد که امانت دار باشید. در یکی از روزهایی که علیرضا با چند نفر از همرزمانش سرگرم گشتزنی با قایق بودند که ناگهان از دست یکی از افراد گروه بی سیمی به داخل می افتد علیرضا به داخل آب می پرد و بی سیم را از اب می گیرد؛ همچون پدری دلسوز که فرزندش در برابر چشمانش به آب افتاده باشد او بی درنگ در پی نجاتش به درون آب می جهد و به عمق آب و خطرات آن نمی اندیشد.
خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید از زبان مادرش
مادر علیرضا درباره وی می گوید:« به همگان سلام می کرد، حرمت من و پدرش را همواره حفظ می کرد. روزهای پنج شنبه به زیارت شهدا می رفت و شب های جمعه دعای کمیل می خواند. از امر به معروف و نهی از منکر غفلت نمی کرد و چون منکری را می دیدی با هرچه می توانست از آن نهی می کرد. در ذکر مصیبت کربلا و عاشورا نفس گرمی داشت و مخاطبانش را تحت تأثیر قرار می داد. اهل دعا و نماز شب بود در دل شب ها چندین بار او را مشغول دعا و نیایش دیدم. روزهای بسیاری در روزه به سر می بردو من از وی خواستم که کمتر خود را دچار رنج کند و کمی هم به خودش توجه کند اما او به اندیشه و کردار ائمه و نحوه زندگی آنان توجه داشت؛ تشنگی و گرسنگی امام حسین (ع) و شهدای کربلا را مثال می زد. چند بار در جبهه مجروح شده بود اما به خانه نیامده بود و گاهی بعد از آن که زخم هایش خوب می شد متوجه می شدیم وی مدتی در بیمارستان بستری بوده است، علیرضا در تمام کارهایش رضای خدا را می طلبید».
فعالیت های شهید عسگری در جبهه
شهید عسگری علاوه بر آنکه در هنگام نبرد، پابه پای سایر رزمندگان، خستگی ناپذیر به دشمنان می تاخت وقتی جبهه ها آرام بود و گونه ای انتظار در افراد دوسوی نبرد ملاحظه می کرد، می کوشید تا قرآن کریم و احکام الهی را به رزمندگان یادآور شود، به کم سوادان قرآن می آموخت؛ هم رزمانش به او به چشم معصوم و پاک اعتقاد و مردی بزرگ می نگریستند بدین سبب وی را به امام جماعت خود برگزیده بودند. این نماز جماعت گاه در زیر گلوله باران برگزار می شد و یادآور نماز ظهر عاشورا بود.
گزینش آخرت
هر که نه گویای تو خاموش به هر چه نه یاد تو فراموش به
شهید عسگری یک بار از وام بانکی استفاده کرد اما این وام را برای ساختن محراب برای مسجد لشگر سیدالشهدا استفاده نمود و این بزگترین یادگار صوری وی در این گیتی است. پدرش چند ماه قبل از شهادت علیرضا از وی خواسته بود که ازدواج کند اما علیرضا وظیفه سنگینی بر دوش خود می دید، او باید در جبهه ها حاضر می شد و چپونه می توانست رخت دامادی بر تن کند در حالی که دلش در جای دیگر بود و ( نمی توان با یک دل دو دلبر داشت). از قرآن کریم خوانده بود که « مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ» قلب علیرضا مدتی احساس ناراحتی و بیماری می کرد اما بدان توجهی نشان نمی داد وقتی هم خانواده اش اصرار کرده بودند که نزد پزشک برود تا معاینه اش کنند باز تمایلی نشان نداده بودو گفته بود که با ان کار زیادی ندارم آنقدر که من می خواهم برایم کار می کند.
شهادت
عشق علیرضا عسگری به شهادت، او در صف نخستین مبارزان قرار می داد، در جبهه مهران بر اثر انفجار خمپاره صورتش سوختگی بسیار یافت و در شلمچه هم پشت و سینه اش مجروح شد امام همین که بهبود یافت دوباره به میدان نبرد بازگشت. او در پی رسیدن به حق تعالی بود و شهادت را نزدیک ترین راه به خدا می شمرد و نمی توانست منتظر مرگ طبیعی باشد:
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راهی ار نزدیک تر دانی بگو
بیست ساله شده بود که از کرج به شلمچه بازمی گشت در جاده اهواز – خرمشهر مورد اصابت ترکش و سلاح شیمیایی نیروهای بعثی قرار گرفت، بعد از هفت سال جستجو در جبهه ها، اول مردادماه سال 1367 به مقصود خود دست یافتو به لقاءالله پیوست.
پیام شهید
در یکی از یادداشت هایش که لابلای کتاب هایش بعد از شهادتش یافته شده است درباره علاقه اش به عروج و شهادت چنین نوشته است: «اگر دنیا و تمام متعلقاتش مانع از رسیدن من به هدفم شوندبا هر وسیله ای آن ها را پشت سر می گذارم و به هدف خود می رسم».
انتهای پیام/