تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۳۰
کد مطلب : ۱۲۵۱۲
خاطره نگاری(12):
تلاش شهید بروجردی در تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد
او سعي داشت تا در اين زمينه از اقشار مختلف مردم كردستان استفاده كند. وسعت اين سازمان از همان ابتدا خيلي زياد شد؛ به طوري كه عدة زيادي در پاوه و جوانرود و نيز مهاجرين كُردي كه از كردستان هجرت كرده و در باختران بودند جذب سازمان و مسلح شدند.
در يكي از شب هاي زمستان پيش مرگان درگيري را شروع كردند؛ پس از شروع درگيري سپاه هم وارد عمل شد. محاصره و آزادي كامياران تقريباً يك روز طول كشيد. گروه هاي ضد انقلاب سعي در شكستن محاصرة شهر داشتند اما سرانجام پس از 24 ساعت مقاومت مجبور به ترك كامياران شدند. براي دشمن و همة گروه ها يقين پيش آمد كه گروه پيش مرگان كرد تشكل و هويت خاصي پيدا كرده است و گروهي است كه نه مربوط به ارتش است و نه سپاه؛ بلكه يك نيروي مردمي است.
همه اين مسائل در آن زمان خاص با ظرافت و برنامه ريزي برادر بروجردي تحقق يافت. حتي در مقطعي كه دولت موقت يا بعضي از گروه ها سعي داشتند كه كردهاي مسلمان را تحت فشار قرار دهند شهيد بروجردي شديداً به آن ها اعتراض مي كرد و مي گفت كه اين مردم كردستان بودند كه آمدند و جنگيدند.
*****
يكي از همرزمان شهيد بروجردي تعريف مي كرد كه:
“بعد از شهادت حاجي از جنگ كردستان خسته شده بودم. لحظه ها مثل آواري شده بودند كه به سنگيني بر سرم مي ريختند. احساس مي كردم ديگر طاقت ماندن ندارم، بالاخره تصميم خودم را گرفتم و به هر سختي كه بود تسويه حساب گرفتم و خودم را راحت كردم؛ انگار كوهي را از شانه ام برداشته بودند.
آن شب را براي آخرين بار در سنندج خوابيدم. در نيمه هاي شب و در عالم رؤيا ديدم كه چشمم به جمال شهيد بروجردي روشن شد! سلام كردم و گفتم:
ـ شما اين جا چه مي كني؟
ـ اومدم زيارت! شما اين جا چه مي كني؟! چرا كردستان رو رها كرده اي؟!
ـ خسته شدم؛ از كردستان خسته شدم و تسويه كردم.
حاجي تعجب نمود و نگاه عميقي به من كرد؛
ـ نه به كردستان برو! مي خواهي برات حكم جديدي بزنم؟!
و بعد حكمي به من داد؛ وقتي نگاه كردم ديدم كه حكم، درست مثل سربرگ هاي سپاه بود و آرم هم داشت.
به محل امضايش دقت كردم، ديدم نوشته:
فرمانده سپاه خراسان؛ علي بن موسي الرضا(ع) - از طرف محمد بروجردي.
ديدم امضاء، امضاء شهيد بروجردي است...
خواب، واضح و گويا بود و هيچ احتياجي به تعبير و تأويل نداشت. صبح كه از خواب برخواستم يكراست به محل كارم بازگشتم! جايي كه به هزار مشقت آن را رها كرده بودم.»
انتهای پیام/