تاریخ انتشار
پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۴۲
کد مطلب : ۱۲۳۴۰
خاطره نگاری(6):
خاطره یک شهروند اسلامآبادی از نجات 2 خلبان ایرانی در عملیات مرصاد
به گزارش راهیان نور؛ بعد از عملیات مرصاد همه روزه مردم زیادی در جاده کرمانشاه – اسلام آباد از کنار یادمان مرصاد گذر میکردند و لاشه هلیکوپتری که بعنوان یک نماد در آنجا نصب شده بود را می دیدند.
برخی از مردم شاید فکر میکردند که این یک هلیکوپتر عراقی یا مال منافقین است، شاید خیلیها نمیدانستند زیر آن چند تیر خورده که باعث فرود اضطراری آن شده است و سرگذشت آن چیست؟...
اکنون به یاد رشادت خلبان های هوانیروز کرمانشاه در عملیات مرصاد چندین ماکت هلی کوپتر جنگی در یادمان مرصاد نصب شده است.
بهمن صفری رئیس پیشین اداره تعاون ،کار و رفاه اجتماعی شهرستان اسلام آبادغرب، خاطره ای از جریان نجات 2 خلبان بالگرد هوانیروز را اینگونه نقل می کند:
حدود ساعت 10 صبح روز عملیات مرصاد (5 مرداد 1367) بنده به همراه داییام جهت تماشای رشادت رزمندگان اسلام در منطقه عملیات یعنی در روی تپه ای درحد فاصل گردنه چهارزبر و گردنه حسن آباد قرار گرفته بودیم که حدود یک کیلومتر با جاده اصلی اسلام آباد-کرمانشاه فاصله داشت.
تعدادی از از بالگردهای هوانیروز مشغول سرکوب منافقین بودند که یکی از بالگردها در منطقه حسن آباد مورد اصابت گلوله منافقین قرار گرفت، که پس از چند دقیقه چرخش در آسمان خلبان با تلاش و مهارت خاصی بالگرد را در نزدیکی محل استقرار ما به زمین نشاند.
برخی از مردم شاید فکر میکردند که این یک هلیکوپتر عراقی یا مال منافقین است، شاید خیلیها نمیدانستند زیر آن چند تیر خورده که باعث فرود اضطراری آن شده است و سرگذشت آن چیست؟...
اکنون به یاد رشادت خلبان های هوانیروز کرمانشاه در عملیات مرصاد چندین ماکت هلی کوپتر جنگی در یادمان مرصاد نصب شده است.
بهمن صفری رئیس پیشین اداره تعاون ،کار و رفاه اجتماعی شهرستان اسلام آبادغرب، خاطره ای از جریان نجات 2 خلبان بالگرد هوانیروز را اینگونه نقل می کند:
حدود ساعت 10 صبح روز عملیات مرصاد (5 مرداد 1367) بنده به همراه داییام جهت تماشای رشادت رزمندگان اسلام در منطقه عملیات یعنی در روی تپه ای درحد فاصل گردنه چهارزبر و گردنه حسن آباد قرار گرفته بودیم که حدود یک کیلومتر با جاده اصلی اسلام آباد-کرمانشاه فاصله داشت.
تعدادی از از بالگردهای هوانیروز مشغول سرکوب منافقین بودند که یکی از بالگردها در منطقه حسن آباد مورد اصابت گلوله منافقین قرار گرفت، که پس از چند دقیقه چرخش در آسمان خلبان با تلاش و مهارت خاصی بالگرد را در نزدیکی محل استقرار ما به زمین نشاند.
به محض بر زمین نشستن بالگرد 2 خلبان سرنشین آن خارج شدند و به سرعت در حال دور شدن از محل بودند، ما بر بلندی کوه بر آنها بر منطقه اشراف داشتیم، متوجه شدیم که خلبانان به اشتباه به سمت نیروهای منافقین می رفتند، داییام گفت اگر بدست منافقین بیفتند آنها را میکشند، از جاده شنی تا محل فرود بالگرد کمی فاصله بود، لذا ما فرصت را از دست ندادیم و با ماشین وانتی که در اختیار داشتیم از داخل زمینهای کشاورزی خودمان را به آنها رساندیم، اولش اطمینان نداشتند، به آنها گفتیم وقت زیادی نداریم الان منافقین میرسند، به همراه داییام که کارمند یکی از ادارات بود با نشان دادن کارت شناسائی و صحبت کردن اعتماد آنها را جلب کردیم و به آنها فهماندیم که ما خودی هستیم و مردم بومی منطقه اسلام آباد هستیم و می خواهیم به آنها کمک کنیم.
بالاخره آنها را سوار بر وانت پیکان کردیم و در جاده شنی حرکت کردیم که ناگهان متوجه خودرو منافقین شدیم، آنها فهمیده بودند بالگرد سقوط کرده و برای دستگیری خلبانها آمده بودند.
برای نجات خلبانها در جاده شنی با خودرو وانت با یک سرعت غیر قابل وصف حرکت می کردیم و منافقین هم با ماشن در تعقیب ما بودند بالاخره به حول و قوه الهی با سرعت زیاد و ایجاد گردوغبار در جاده خاکی از دست آنها دور شدیم و آنها در بین راه که متوجه نیروهای مردمی شدند دست از تعقیب ما کشیدند.
آنها را به منزل خودمان در روستای کمره علیا (از توابع دهستان حسن آباد بخش مرکزی) بردیم، لباس محلی کردی به آنها دادیم و لباسهای خلبانی آنها را مخفی کردیم، ناهار را در منزل خودمان صرف کردیم، مردم روستا که متوجه این دو مهمان عزیز شده بودند ، دسته دسته از کوچک و بزرگ به دیدار ایشان می آمدند که حال و هوای خیلی عرفانی داشت مردم به این رزمندگان که در راه دفاع از مرز و بوم اسلامی ایران جانشان را در آسمان در طبق اخلاص گذاشته بودند ادای احترام می کردند.
خیلی ها پیشنهاد کمک میدادند ولی ایشان به ما اعتماد کرده بودند، با توجه به اینکه منطقه عملیاتی نزدیک بود و تردد نیروهای بومی و غیربومی زیاد بود احساس نا امنی می کردیم، بالاخره تصمیم گرفتیم برای حفظ جان خلبانان آنها را به جای دیگری منتقل کنیم.
روستای ما دو راه داشت یک به ماهیدشت منتهی می شد و دیگری به بخش حمیل که پاسگاه هم در آن قرارداشت، با توجه به نقشه ای که خلبانان به همراه داشتند و با رایزنی با من و داییام نزدیکترین و امن ترین راه یعنی حمیل را که 20 کیلومتر با ما فاصله داشت را انتخاب کردیم و بعد با لباسهای محلی به طرف حمیل کردیم .
سوخت ماشین کم بود به ناچار از نفت سفید استفاده کردیم، بالاخره آنها را به پاسگاه رساندیم و توضیحات لازم را فرمانده پاسگاه ارائه دادیم، فرمانده وقت سپاه اسلامآبادغرب آقای مهدی خانی و فرماندار وقت آقای رضوانی در پاسگاه مستقر و حضور داشتند.
یکی از خلبانها درخواست بی سیم نمود و پس از هماهنگی با هوانیروز کرمانشاه بعد از یک ساعت یک فروند بالگرد به محل پاسگاه آمد و هردو خلبان را انتقال داد.
آنها خیلی از ما و از ابراز محبت مردم اسلام آبادغرب تشکر کردند و اکنون سالهاست که از آن دو عزیز خبری ندارم، انشاءالله در هرجای ایران اسلامی هستند سلامت و سربلند باشند.
بهمن صفری در پایان گفت: یاد و خاطره دفاع مقدس و عملیات مرصاد در دل تک تک مردم غیور منطقه اعم از پیر و جوان زنده است و مردم این منطقه خیلی از این دست خاطرات را در صفحات ذهن و قلب شان ثبت شده است منتهی باید دلسوزان گوش شنوا داشته باشند و آنها جمع آوری کنند.
صفری با گلایه از مسئولین وقت خاطرنشان کرد در دوران دفاع مقدس و خصوصا" عملیات مرصاد فقط نیروهای نظامی نبوده اند بلکه نیروهای مردمی سهم بسزائی در مقاومت و دفاع و پشتیبانی از نیروهای مسلح داشته اند که این نقش خیلی کمرنگ بازگو شده است.
انتهای پیام/
انتهای پیام/