چکیده:
مسئله نابودی اسرائیل و پایان صهیونیسم از جمله مسائلی است که مدت هاست در میان اندیشمندان و متفکران صهیونیستی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و غالباً در هر دوره ای با بروز اتفاقاتی همچون جنگ های اعراب و اسرائیل ، انتفاضه فلسطین و ... به شکل جدیدی جلوه می کند . با وقوع جنگ اخیرلبنان و اسرائیل ، این مسئله دوباره مطرح شد و گمانه زنی های فراوانی در قبال این مسئله صورت گرفت . در نهایت ،شاید بتوان علت طرح چنین مسئله ای را از سوی اندیشمندان صهیونیست ،مقایسه دولت اسرائیل با استعمار مسیحی که سابقاً در این منطقه وجود داشته و اکنون چیزی جز ویرانه های آن باقی نمانده ،جست و جو کرد.
در میانه جنگ ششم اعراب و اسرائیل و هنگامی که موشک های اسرائیلی شهرها و روستاهای لبنان را هدف گرفته و خون مردم بی گناه را می ریختند ، مقاله ای با عنوان « اسرائیل در 1909تأسیس شد و در 2009 ویران خواهد شد »از یونتان شیم نویسنده یهودی منتشر شد .در این مقاله آمده است که نخستین شهرهای عبری در حدود صد سال قبل بنا شد و اکنون با گذشت تقریباً صد سال عزلت و گوشه نشینی ،زمان نابودی آنها فرا رسیده است.
این چنین سخن گفتن از نابودی اسرائیل توسط برخی نویسندگان اسرائیلی ،در دورانی که اسرائیل در اوج قدرت نظامی و از حداکثر میزان حمایت های مالی و نظامی آمریکا بهره مند است ، چگونه تفسیر می شود ؟
درابتدا باید متذکر شوم که مسأله پایان اسرائیل به اذعان بسیاری ،در ذات صهیونیسم نهفته است و حتی پیش از تأسیس دولت عبری ، بسیاری از صهیونیست ها به این مسئله واقف بودند که پروژه صهیونیسم امری رو به زوال است و نهایتاً این رؤیا به کابوسی وحشتناک مبدل خواهد شد . فلذا از همان آغاز تأسیس دولت صهیونیستی و حتی با پیروزی بر اعراب ، زمرمه های این مسأله سر زبان ها بود.
موشه دایان وزیر جنگ و امور خارجه رژیم صهیونیستی درمراسم تشییع جنازه یکی از دوستانش که توسط استشهادیون فلسطینی کشته شده بود (1954م) اعلام کرد :«تا زمانی که شمشیر در دست و جان در بدن داریم ،باید آماده ،مسلح ،نیرومند و محکم باشیم ».
«پایان »وحشتی است که دائماً در اذهان صهیونیست ها جاری است ، چرا که فلسطینیان اخراج شده و فرزندانشان اکنون به شهادت طلبانی تبدیل شده اند که برای بازپس گیری اراضی از دست رفته خود ، درهای خانه های اسرائیلی را می کویند . بر این اساس، حاییم گوری شاعر اسرائیلی معتقد است :«هر کودک اسرائیلی که به دنیا می آید ، به همراه خود چاقویی دارد که روزی او را ذبح خواهد کرد . این خاک«اسرائیل »بدون اینکه ابایی داشته باشد ،همواره به دنبال افزایش قبرها و تابوت ها است . در هر تولدی مرگ و در هر آغاز ، پایانی وجود دارد ».
آبراهام یهوشو نویسنده اسرائیلی ،در نیمه اول دهه 60کتابی با عنوان «مواجهه با جنگ »نوشت . این داستان بازگو کننده زبان حال یک دانشجوی اسرائیلی است که به عنوان نگهبان جنگلی گماشته شده است .در این جنگل روستایی عربی وجود دارد که توسط اسرائیل ویران شده است و «صندوق باستانی »قوم یهود در آن پنهان شده است .یک پیرمرد عرب به همراه دخترش در حال مراقبت از این روستا هستند .به دنبال جریان هایی که منجر به آشنایی نگهبان و پیرمرد می شود ،نگهبان در خود نوعی احساس شیفتگی به پیرمرد پیدا می کند ، اگر چه به دلیل «پاکسازی نژادی »(1948م) از انتقام پیرمرد در هراس است ، با این حال ،نهایتاً در آتش زدن جنگل به پیرمرد کمک می کند .در پایان ،پس از موفقیت پیرمرد عرب ، سرباز اسرائیلی احساس رهایی از احساسات سرکوب شده خود می کند و به نوعی آرامش روحی دست می یابد .این ماجرا اگر چه داستان است ، اما در حقیقت پایان کار اسرائیل را بازگو می کند.
در یک نشست غیر علنی که در مرکز مطالعات سیاسی و استراتژیک «الاهرام » برگزار شد ، ژنرال آندره باذر -فرمانده نیروهای فرانسوی در جنگ سوم اعراب (مصر ) و اسرائیل 1956م -بیان داشت :«در ژوئن 1967،به دنبال پیروزی ارتش اسرائیل براعراب و در حالی که سربازان اسرائیلی عازم مقرهای خود بودند ،برای گفتن تبریک نزد اسحاق رابین رفتم و با کمال ناباوری این جمله را از او شنیدم که : این پیروزی ها چه نتیجه ای به دنبال خواهد داشت ؟ قطعاً پایان !»
سخن از پایان اسرائیل اگر چه برای ذائقه اسرائیلیان مسأله ای ناخوشایند است ، با این حال در هر حادثه بحرانی ،به شکل تازه ای بروز می کند . در انتفاضه 1987که رژیم صهیونیستی تصمیم به توقف ساخت شهرک های صهیونیستی گرفت ،«هاریل » سخن گوی مهاجران شهرک نشین ،دولت اسرائیل را از عقب نشینی یک طرفه بر حذر داشت و اعلام کرد .عقب نشینی تا مرزهای سبز (مرز شهرک های اسرائیلی و اعراب )تهدیدی برای اسرائیل است .( گیرو سالیم پست سی ژانویه 1988)
آریل شارون رئیس شورای محلی «سامره » در یک مشاجره لفظی بیان کرد :این واقعه به پایان شهرک سازی و در حقیقت پایان اسرائیل می انجامد و عقب نشینی شهرک ها از نابلس ،به معنی عقب نشینی از تل آویو است .( ها آرتس هفده ژانویه 2002)
حادثه دیگر ،انتفاضه مسجد الاقصی بود که روزنامه های اسرائیلی بارها موضوع پایان اسرائیل را مورد بحث و بررسی قرار دادند . روزنامه «یدیعوت آحرونت» در تاریخ بیست و هفت ژانویه 2002 مقاله ای با عنوان «یافتن دوستانی در خارج به منظور روز سیاه »یعنی پایان اسرائیل! و روزی که اسرائیلیان علاقه ای به صحبت در مورد آن ندارند ،منتشر کرد .این موضوع برای بار دوم در تاریخ بیست و هفت دسامبر 2002توسط «یاعیل بازمیلماد »تکرار شد . مقاله با این جمله آغاز می شد :«دائماً در تلاش هستم تا این فکر عذاب آور را از خود دور کنم .اما هر بار به شکل جدیدی مطرح می شود: آیا ممکن است پایان اسرائیل مانند پایان کار جنبش "کیبوتس" باشد ؟ چرا که میان وقایع پیش از نابودی جنبش کیبوتس و حوادث اخیر که بر دولت صهیونیستی می گذرد ،اشتراکات مشابهت های زیادی وجود دارد ! از سوی دیگر ،جدعون عیست با جمله ای غم انگیز به بیان افکار خود می پردازد :«اکنون وقت گریه بر اسرائیل رسیده است .» (یدیعوت آحرونت بیست و نه ژانویه 2002)مجله نیوزویک (دوم آوریل 2002)در حالی که تصویر ستاره اسرائیل را بر روی جلد داشت و درون ستاره سؤال زیر نوشته شده بود :«آینده اسرائیل :آیا امیدی به بقای آن است ؟» با بیان این مطلب که «آیا دولت اسرائیل موجودیت خود را حفظ خواهد کرد ؟ به چه قیمت ؟ و به چه هویتی ؟به توضیح مسائل می پردازد.
اما آنچه مد نظر ماست ، سخن نویسنده اسرائیلی عاموس ایلون است . وی با حالتی مأیوسانه به موضوع پایان اسرائیل می پردازد و بیان می دارد :«من تنها نیمی از ترس خود را بازگو کردم و نیم دیگر را که وقت آن گذشته ،مخفی گذاردم .»
ایتان ها بر دیگرنویسنده اسرائیلی در مقاله ای با عنوان «شب بخیر ناامیدی ...در حالی که ناامیدی ،اسرائیل را در کفن کرده !»اشاره می کند ،ارتش آمریکا با نیرومندترین و مدرن ترین ادوات نظامی و جنگی و هلی کوپترهایی که برای نجات کارمندان آمریکایی و بومی بر فراز نمایندگی آمریکا در ویتنام به پرواز درآمده بود ،شکست خورد .از این ماجرا می توان نتیجه گرفت ، وجود هواپیماهای جنگنده نشانه شکست،پذیرش موضع تسلیمی و عقب نشینی به موقع است . این نویسنده در تشریح موضع خود می افزاید :«شکست ارتش آمریکا با دارا بودن مدرن ترین ادوات نظامی از نیروهای چریکی ویتنام ،به دلیل روحانیتی بود که در میان جنگجویان و فرماندهان ویتنامی به چشم می خورد . روحانیت در اینجا به معنای معنویت ،اراده محکم و علم به درستی میسر است . و این در حقیقت همان چیزی است که اسرائیل با ناامیدی موجود که آن را احاطه کرده ،از آن بی بهره است ».
آبراهام بورگ در کقاله ای با عنوان «پایان صهیونیستی نزدیک است و اکنون زمان آن رسیده است که نسل ما آخرین نسل صهیونیست باشد »(یدیعوت آحرونت بیست و نه اگوست 2003) بیان می دارد :«از این پس ،دولتی ادامه دهنده راه صهیونیست می شود که صورتی زشت از صهیونیست را به نمایش می گذارد و ماهیتاً با صهیونیست تفاوت دارد .اسرائیل از این پس به دلیل انحراف از مسیر
اعتدال ،رو به زوال پیش می رود ... و منازل مسکونی اسرائیلیان هم اکنون مانند ستون های لرزان کاباره های ارزان قیمت قدس ، که رقاصان دیوانه وار در آنها به رقاصی مشغولند ،در حال فروپاشی است .»
لیرون لاندن نیز در مقاله ای دیگر با عنوان «نزدیک شدن عقربه های ساعت به صفر درجه »این موضوع را به بحث و نظر می گذارد (یدیعوت آحرونت بیست و هفت نوامبر 2003).در این مقاله آمده :«در کنفرانس حفاظت اجتماعی که هفته جاری برگزار شد ، مشخص شد ، درصد بسیار زیادی از مردم اسرائیل به بقای این دولت در سی سال آینده مشکوک هستند و این به معنای نزدیکی عقربه های ساعت به ساعت دوازده -لحظه پایان -است .در واقع می توان علت تدوین برخی برنامه های سیاسی،خارج از سیستم قدرت را ناشی از این مسأله دانست .
مسأله دیگر که باعث شد ،موضوع پایان اسرائیل به صورت جدی مطرح شود ، به هنگام صدور حکم از سوی دیوان بین المللی دادگستری مبنی بر غیر قانونی بودن دیوار حائل میان اسرائیل و فلسطین بود .سؤالی که به دنبال این ماجرا سریعاً مطرح شد این بود :«چرا پایانی که اسرائیلیان از آن می گریزند ،دائماً مطرح می شود ؟ و این در واقع آغازی است برای یک پایان.
برای این مسأله (آگاهی صهیونیست ها از پایان اسرائیل) می توان دلایل زیادی برشمارد ،از جمله اینکه صهیونیست ها به این مسئله واقفند که قانونی واحد بر تمامی شهرک های مهاجرنشین حکم فرماست و آن اینکه :«مهاجرانی که بر ساکنان اصلی پیروز شدند (مانند آمریکایی شمالی و استرالیا)دوام خواهند داشت و آنهایی که نتوانستند ساکنان اصلی را به کلی نابود کنند و برآنها پیروز شوند (مانند استعمار مسیحی حاکم برالجزایر و آفریقای جنوبی ) محکوم به زوال هستند .»
مهاجران اسرائیلی به خوبی می دانند که در گروه دوم قرار دارند و این قانون استثناپذیر نیست .آنان می دانند ،در سرزمینی سکنی گزیده اند که روزگاری استعمار مسیحی بر آن حاکم بوده است و اکنون خرابه های به جا مانده از آن ، بیانگر تجربه تلخ استعمار در این منطقه است .بنابراین می توان استنباط کرد ، یکی از دلایل ریشه دار شدن تفکر«پایان اسرائیل »در میان صهیونیست ها ،عدم تفاوت قائل شدن میان استعمار مسیحی و دولت صهیونیستی در میان غربیان و خود صهیونیست ها و نیز وجود اشتراکات بسیار در میان این دو نوع استعمار است ، همچنان که فلوید جرج -کسی که اعلامیه بالفور را صادر کرد - صراحتاً بیان کرد .ژنرال لیبنی فرمانده نیروهای اشغالگر انگلیسی در فلسطین ،یکی از منتقدان آخرین مبارزات مسیحیان و پیروزی های آنان بود . بر این اساس می توان ادعا کرد ، پروژه صهیونیستی در حقیقت همان پروژه استعمار مسیحی است ،با این تفاوت که عنصر یهودیت غربی و سکولار جایگزین عنصر مسیحی شده است .
دانشمندان اسرائیلی امروزه اقدام به بررسی عناصر انسانی ،اقتصادی و نظامی استعمار مسیحی و روابط این دولت های استعماری با دولت متبوع خود کرده اند . از سوی دیگر ،بسیاری از پژوهشگران صهیونیست به صورت فردی و آکادمیک به بررسی مسائل و مشکلات مهاجران مسیحی و درک علل و عوامل نابودی و اضمحلال آنها پرداخته اند .به عنوان نمونه ، اسحاق رابین و موشه دایان از جمله سیاست مدارانی بودند که اقدام به این امر کردند .اسحاق رابین در سپتامبر 1970به دلیل توقف مهاجرت یهودیان به اسرائیل و عدم جریان خون جدید که می توانست به مثابه یک تهدید بزرگ برای اسرائیل باشد ،مقایسه ای میان استعمار مسیح و دولت صهیونیست انجام داد .
یوری اونیری روزنامه نگار معروف اسرائیلی و عضو سایق «کنست »،از جمله مهاجرانی است که از همان ابتدا نابودی و استحاله پروژه و رؤیای صهیونیستی را درک کرده بود .لذا در اوائل دهه پنجاه اقدام به انتشار مجله ای تحت عنوان «ها عولام هزه »-به معنای این جهان -برای انتقاد از سیاست های دولت صهیونیست کرد . او صهیونیست را از پایانی همچون پایان استعمار مسیحی بر حذر داشت . وی همچنین درکتاب خود با عنوان «اسرائیل بدون صهیونیسم »که در 1968به چاپ رسید ، به مقایسه استعمار مسیحی و دولت صهیونیست پرداخته و معتقد است ، اسرائیل به دلیل اینکه ملت فلسطین را نادیده گرفته و عدم پذیرش این مسئله که «ارض موعود » اسرائیل از صدها سال قبل در اختیار اعراب قرار داشته و تنها به قدرت نظامی تکیه کرده ، سرنوشتی جز استعمار مسیحی نخواهد داشت .
اونیری در 1983و به دنبال جنگ اسرائیل و لبنان ،بار دیگر این مسئله را تکرار می کند و در مقاله ای با عنوان «پایان چگونه خواهدبود ؟» بیان می دارد :«در دوران استعمار مسیحی ،علی رغم اینکه در مقایسه با اسرائیل مساحت کمتری از خاک فلسطین را اشغال کرده بود ،مهاجران مسیحی حتی از نعمت زندگی آرام نیز بی بهره بودند . در دوره ای ،سازمان اقتصادی اقدام به برقراری آرامش و ثبات کرد که در دوره های بعدی و با بروز درگیری و آشفتگی میان مسیحیان اروپایی و طوایف مسیح شرقی ، جامعه اروپایی تضعیف شده و به تبع آن ،کمک های مالی که از سوی غرب برای آنها ارسال می شد ،کاهش یافت .
در همین دوره ،جنبش های اسلامی نیز در مخالفت با استعمار مسیحی در حال شکل گیری بود و مسلمانان راه هایی جدید برای تجارت یافتند که تا آن زمان در اختیار مسیحیان بود . به تدریج با قوت یافتن مسلمانان و تربیت رهبرانی نیرومند در میان مسلمانان مانند صلاح الدین ایوبی و ظاهر پیپرس و جایگزینی نسلی ضعیف به جای نخبگان نسل اول استعمار مسیحی ، و به هم خوردن توازن قوا به نفع مسلمانان ،شکست و پایان استعمار مسیحی فرا رسید .
پس از جنگ ششم اعراب و اسرائیل و آشکار شدن قدرت لبنانی در برابر سستی اسرائیل و تشکیل مقاومت لبنان ،این مسأله به شکلی دیگر مطرح شده است .صهونیست ها به میزان توانایی خود واقف شده اند و در آستانه نابودی قرار دارند . همچنان که شلومو رایخ یکی از شخصیت های برجسته اسرائیلی گفت : «اسرائیل از یک پیروزی به پیروزی دیگر می رسد تا اینکه به پایان حتمی خود برسد .» فلذا پیروزی های نظامی نمی تواند چیزی را اثبات کند ، زیرا به عقیده مورخ اسرائیلی یعقوب تالمون -به نقل از هگل -مقاومت مستمر منجر به عقیم شدن پیروزی می شود .
پی نوشت ها :
1-عبدالوهاب المسیری در سال 1938 به دنیا آمد.تحصیلات دانشگاهی خود را تا مقطع دکتری در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه های مصر و آمریکا به پایان رسانید و تا قبل از فوتش در سال گذشته ،استاد دانشکده دختران دانشگاه عین الشمس و عضو شورای تحلیل مرکز مطالعات سیاسی و استراتژیک الاهرام بود و از مهم ترین تألیفات او می توان به «موسوعه الیهود و الیهودیه و الصهیونیه»در هشت جلد اشاره کرد.
منبع :www.elmessiri.com
منبع:نشریه سیاحت غرب ،شماره 71