به گزارش راهیان نور، سال 36 در یکی از خانههای محله نیروی هوایی تهران، خانواده حاجبابا صاحب فرزندی شدند که نامش را محسن گذاشتند. زمانی که به خدمت سربازی رفت و بعد از پیام امام خمینی(ره) درخصوص فرار سربازها از پادگانها، جزو اولین سربازانی بود که از خدمت فرار کرد. بعد هم رفت خیابان ایران و به خدمت امام خمینی(ره) رسید.
در همان سال محسن کسی بود که در اسلحهخانه نیروی هوایی در پیروزی را شکست و اسلحههای آنجا را به دست مردم داد و به بیرون از پادگان منتقل کردند. در سال 58 در میان 400 نفر داوطلب پزشکی نفر چهارم شد اما به پدرش گفت: پدرجان من میخواهم پاسدار شوم. پزشکی را هم دوست دارم اما میخواهم پاسدار سپاه پاسداران شوم. محسن جزو دانشجویان پیرو خط امام هم بود و بعد اینکه از لانه جاسوسی آمد به سمت پادگان امام حسین(ع) رفت و در آنجا نیز با لباس سبز به جمع عاشوراییان سپاه پیوست.
آن روز رفت اصلاح و تر و تمیز شد و آمد. قرار بود بعد از جلسه و شناسایی برود خواستگاری. گفت: «من با بچهها میروم شناسایی آخر را انجام دهم. میخواهم ببینم خودم تحمل و توان دارم که در منطقه حرکت کنم و عملیات صورت گیرد، بعد نیروها و بچههای مردم را بفرستم.» احمد بیابانی هم همراهش بود و در ماشین به همراه شهید شوندی، سه نفری در22 اردیبهشت سال 1361پر کشیده بودند.
هنگامی که شهید حاجی بابا ، با جیپ روی جاده های سرپل ذهاب به سمت ِازگِله میرفتند از آنجاییکه ارتفاعات بَمو که مشرف به جاده بوده دست نیروهای عراقی بوده، جیپ وی را مورد هدف قرار میدهند و آتش میگیرد و او به همراه شهیدان بیابانی و شوندی به شهادت میرسند. وقتی میخواستند پیکرشهید حاج بابایی را به عقب بفرستند قسمتی از بدنش در ماشین باقی میماند که بعدا موقع انتقال ماشین آن را پیدا میکنند که دیگر به عقب نمیفرستند و آن تکه را در محل قرارگاه فرماندهیش به خاک می سپارند، در حال حاضر آنجا روستایی نیز به وجود آمد و مردم آن منطقه به این شهید بزرگوار ارادتی خاص دارند .
مردانه در جنگ
حاجی بابا در جنگ تحمیلی مردانه وارد می شود و به خاطر هوش سرشار و استعداد نظامی كه داشت ، در مسیر رشد می افتد و لیاقت و كفایت و توانمندیهای نظامی خود را در عملیات گوناگون به نمایش می گذارد .
او اینگونه وصیت می کند:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
این وصیت نامه بنده سر پا تقصیر محسن حاجی بابا است امید است کلیه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردی که امام امت به عنوان اتمام حجت و شهدا برای امت بازگو می کنند موبه مو به اجرا در آورند من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم از عموم برادران تقاضامندم این بنده عاجز را حلال کنند و از امام امت می خواهم که برای قبول شهادت من بدرگاه خداوند تبارک و تعالی دعا کند.
به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم.
نویسنده : سامیه امینی