تاریخ انتشار
شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۰۵
کد مطلب : ۷۷۳۵
معرفی یادمان؛
یادمان مَردی که موسس سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد بود
به گزارش خبرنگار راهیان نور، در جاده نقده - مهاباد، 27 کیلومتر مانده به مهاباد یادمان سردار شهید محمد بروجردی است. جایی که در روز اول خرداد 1362 محمد بروجردی به همراه تعدادی از فرماندهان به قصد انتخاب محلی برای استقرار تیپ ویژه شهدا، شهرستان مهاباد را ترک کرد و با عبور از سه راهی مهاباد - نقده، خودرویشان به مین برخورد و او آسمانی شد.
محمد بروجردی در سال 1333 در روستای دره گرگ از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. شش ساله بود که پدرش را از دست داد. با مرگ پدر و وخامت وضعیت مادی خانواده، مادر، محمد و پنج فرزند دیگرش را به تهران آورد و در محله مولوی ساکن شدند. مادرش بیان کرده است: «محمد شش ساله بود که یتیم شد. از هفت سالگی، روزها را در یک دکانخیاطی کار میکرد. اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شبها درس میخواند. همه او را دوست داشتند؛ چه معلم، چه صاحبکارش.»
پس از چندی، با گروه «هیاتهای موتلفه اسلامی» مرتبط شد. در سال 1350 ازدواج کرد و یک سال بعد به مدت نظام وظیفه فراخوانده شد. اندکی بعد، به قصد دیدار با امام خمینی(ره) از خدمت فرار کرد؛ اما حین عبور از مرز زمینی ایران و عراق، توسط ساواک شناسایی و دستگیر شد. در زندان، عوامل منافقین به کسانی که معتقد به ولایت فقیه و رهبری حضرت امام(ره) بودند، از روی طعنه میگفتند فتوایی! محمد بدون هیچ ابایی، همواره میگفت: «آری، ما فتوایی هستیم و مقلد. خودمان که مجتهد نیستیم تا بتوانیم احکام را از منابع آن استخراج کنیم. بگذارید هر جه دلشان میخواهد، بگویند.»
پس از شش ماه از زندان آزاد شد. بلافاصله او را تحویل ارتش دادند و برای خدمت سربازی به تهران آمد. پس از خاتمهی دوران سربازی، با روحانیت متعهد پیرو خط امام ارتباط برقرار کرد. چندی بعد، دست به چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیهها و پیامهای امام زد.
در سال 1355، برای آموزش جنگهای پارتیزانی راهی سوریه شد. پس از بازگشت و شروع انقلاب، یک رشته عملیات چریکی را علیه تاسیسات سیاسی امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم، طراحی و اجرا کرد. از جملهی این رشته فعالیتهای مسلحانه، میتوان به انفجار رستوران خوانسالار (عشرتکده و محل تجمع و عیاشی مامورین آمریکایی ستاد آسیای جنوب غربی سازمان سیا در تهران)، انفجار اتوبوس نظامی حامل مستشاران آمریکایی در لویزان، خلع سلاح مامورین قرارگاه شهربانی در تهران و عملیات نظامی علیه یک رشته از مراکز ساواک اشاره کرد.
در 12 بهمن 1357، همزمان با ورود امام به ایران، مسئولیت تشکیل و سرپرستی گروه حفاظت از رهبر انقلاب، به محمد محول شد. بلافاصله تشکیل و سازماندهی یگان حفاظت محل سکونت حضرت امام در تهران را آغاز کرد. در پی آغاز درگیریهای مسلحانه مردم و نیروهای شاه در روزهای 21 و 22 بهمن 1357، او نقش چشمگیری در تصرف پادگان جمشیدیه و نیز آزادسازی مراکز رادیو و تلویزیون از لوث چکمهپوشان گارد جاویدان ایفا کرد. در همین عملیات، با اصابت گلولهای از ناحیهی پا مجروح شد و با تنی زخمی و لبی خندان، طلوع پیروزی انقلاب را به نظاره نشست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتهای محمد بروجردی گستردهتر شد. ابتدا سرپرستی زندان اوین را بر عهده گرفت که عمدهی زندانیان آن از عناصر ساواک و ارتش شاه بودند. اما سرنوشت او، در عرصهای دیگر باید رقم میخورد. محمد یکی از 12 نفری بود که سپاه را پایهگذاری کردند و تحت نظارت شورای انقلاب، بازوی مسلح انقلاب اسلامی در بهار 1358 تاسیس شد.
در شورای مرکزی سپاه آغاز به کار کرد و مسئولیت معاونت عملیات پادگان ولی عصر(عج) را عهدهدار شد. با گسترش غائله آفرینی تجزیه طلبان در کردستان، به سنندج رفت و فرماندهی عملیات قلع و قمع قوای مسلح ضدانقلاب در کردستان را برعهده گرفت. شهید علی صیاد شیرازی دربارهی آن روزها گفته است: «موقعی که ضدانقلابیون باشگاه افسران لشکر 28 سنندج را محاصره کردند، بچههای ما در آنجا 40 شبانهروز در محاصرهی مطلق بودند. حتی چیزی برای خوردن هم نداشتند، با این حال استقامت میکردند. شهید بروجردی، برای رهایی اینها، دست به هر کاری میزد. او آن قدر در این راه استقامت کرد که با همکاری و یکدلی رزمندگان سپاه و ارتش، پس از مدتی کوتاه، محاصره در هم شکست.»
در این دوران سخت و مشقتبار بود که طرح تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد را تدوین و به شورای عالی سپاه عرضه داشت. این طرح با همفکری و پیگیری عناصر پیرو خط امام در شورای انقلاب، به ویژه شهید آیت الله بهشتی تصویب شد و مسئولیت تشکیل این سازمان به او محول شد. با شروع تهاجم ارتش عراق، در مهر 1359 به همراه تنی چند از همرزمانش راهی سرپل ذهاب شد و شهر را از خطر سقوط حتمی نجات دادند.
در این نبرد نابرابر، چندین بار تا پای شهادت پیش رفت و بالاخره هم از ناحیهی دست جراحت سختی برداشت. پس از تقسیم سپاه به مناطق مجزا در سطح کشور، فرماندهی منطقه 7 سپاه کشوری شامل استانهای همدان، کرمانشاه، کردستان و ایلام به او سپرده شد. چندی بعد، پیشنهاد تشکیل قرارگاهی مستقل، برای طراحی، هدایت و رهبری مشترک و منسجم نیروهای ارتش و سپاه در غرب کشور را مطرح ساخت. پیشنهاد، با استقبال فرماندهان ارشد سپاه و ارتش مواجه شد. قرارگاهی که نام پرچمدار رشید اسلام، حمزه(ع) را به خود گرفت.
با گسترش دامنهی فعالیت قرارگاه در غرب، ضرورت تشکیل یک یگان رزمی ویژه برای جنگهای غرب کشور را احساس نمود. برحسب همین ضرورت نیز تشکیل تیپ ویژه شهدا را در دستور کار قرار داد. او در حال به پایان رساندن ماموریتش در خطهی غرب کشور بود که در روز اول خرداد 1362 به شهادت رسید.
در ادامه تصاویری از یادمان را میبینید:
انتهای پیام/
محمد بروجردی در سال 1333 در روستای دره گرگ از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. شش ساله بود که پدرش را از دست داد. با مرگ پدر و وخامت وضعیت مادی خانواده، مادر، محمد و پنج فرزند دیگرش را به تهران آورد و در محله مولوی ساکن شدند. مادرش بیان کرده است: «محمد شش ساله بود که یتیم شد. از هفت سالگی، روزها را در یک دکانخیاطی کار میکرد. اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شبها درس میخواند. همه او را دوست داشتند؛ چه معلم، چه صاحبکارش.»
پس از چندی، با گروه «هیاتهای موتلفه اسلامی» مرتبط شد. در سال 1350 ازدواج کرد و یک سال بعد به مدت نظام وظیفه فراخوانده شد. اندکی بعد، به قصد دیدار با امام خمینی(ره) از خدمت فرار کرد؛ اما حین عبور از مرز زمینی ایران و عراق، توسط ساواک شناسایی و دستگیر شد. در زندان، عوامل منافقین به کسانی که معتقد به ولایت فقیه و رهبری حضرت امام(ره) بودند، از روی طعنه میگفتند فتوایی! محمد بدون هیچ ابایی، همواره میگفت: «آری، ما فتوایی هستیم و مقلد. خودمان که مجتهد نیستیم تا بتوانیم احکام را از منابع آن استخراج کنیم. بگذارید هر جه دلشان میخواهد، بگویند.»
پس از شش ماه از زندان آزاد شد. بلافاصله او را تحویل ارتش دادند و برای خدمت سربازی به تهران آمد. پس از خاتمهی دوران سربازی، با روحانیت متعهد پیرو خط امام ارتباط برقرار کرد. چندی بعد، دست به چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیهها و پیامهای امام زد.
در سال 1355، برای آموزش جنگهای پارتیزانی راهی سوریه شد. پس از بازگشت و شروع انقلاب، یک رشته عملیات چریکی را علیه تاسیسات سیاسی امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم، طراحی و اجرا کرد. از جملهی این رشته فعالیتهای مسلحانه، میتوان به انفجار رستوران خوانسالار (عشرتکده و محل تجمع و عیاشی مامورین آمریکایی ستاد آسیای جنوب غربی سازمان سیا در تهران)، انفجار اتوبوس نظامی حامل مستشاران آمریکایی در لویزان، خلع سلاح مامورین قرارگاه شهربانی در تهران و عملیات نظامی علیه یک رشته از مراکز ساواک اشاره کرد.
در 12 بهمن 1357، همزمان با ورود امام به ایران، مسئولیت تشکیل و سرپرستی گروه حفاظت از رهبر انقلاب، به محمد محول شد. بلافاصله تشکیل و سازماندهی یگان حفاظت محل سکونت حضرت امام در تهران را آغاز کرد. در پی آغاز درگیریهای مسلحانه مردم و نیروهای شاه در روزهای 21 و 22 بهمن 1357، او نقش چشمگیری در تصرف پادگان جمشیدیه و نیز آزادسازی مراکز رادیو و تلویزیون از لوث چکمهپوشان گارد جاویدان ایفا کرد. در همین عملیات، با اصابت گلولهای از ناحیهی پا مجروح شد و با تنی زخمی و لبی خندان، طلوع پیروزی انقلاب را به نظاره نشست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتهای محمد بروجردی گستردهتر شد. ابتدا سرپرستی زندان اوین را بر عهده گرفت که عمدهی زندانیان آن از عناصر ساواک و ارتش شاه بودند. اما سرنوشت او، در عرصهای دیگر باید رقم میخورد. محمد یکی از 12 نفری بود که سپاه را پایهگذاری کردند و تحت نظارت شورای انقلاب، بازوی مسلح انقلاب اسلامی در بهار 1358 تاسیس شد.
در شورای مرکزی سپاه آغاز به کار کرد و مسئولیت معاونت عملیات پادگان ولی عصر(عج) را عهدهدار شد. با گسترش غائله آفرینی تجزیه طلبان در کردستان، به سنندج رفت و فرماندهی عملیات قلع و قمع قوای مسلح ضدانقلاب در کردستان را برعهده گرفت. شهید علی صیاد شیرازی دربارهی آن روزها گفته است: «موقعی که ضدانقلابیون باشگاه افسران لشکر 28 سنندج را محاصره کردند، بچههای ما در آنجا 40 شبانهروز در محاصرهی مطلق بودند. حتی چیزی برای خوردن هم نداشتند، با این حال استقامت میکردند. شهید بروجردی، برای رهایی اینها، دست به هر کاری میزد. او آن قدر در این راه استقامت کرد که با همکاری و یکدلی رزمندگان سپاه و ارتش، پس از مدتی کوتاه، محاصره در هم شکست.»
در این دوران سخت و مشقتبار بود که طرح تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد را تدوین و به شورای عالی سپاه عرضه داشت. این طرح با همفکری و پیگیری عناصر پیرو خط امام در شورای انقلاب، به ویژه شهید آیت الله بهشتی تصویب شد و مسئولیت تشکیل این سازمان به او محول شد. با شروع تهاجم ارتش عراق، در مهر 1359 به همراه تنی چند از همرزمانش راهی سرپل ذهاب شد و شهر را از خطر سقوط حتمی نجات دادند.
در این نبرد نابرابر، چندین بار تا پای شهادت پیش رفت و بالاخره هم از ناحیهی دست جراحت سختی برداشت. پس از تقسیم سپاه به مناطق مجزا در سطح کشور، فرماندهی منطقه 7 سپاه کشوری شامل استانهای همدان، کرمانشاه، کردستان و ایلام به او سپرده شد. چندی بعد، پیشنهاد تشکیل قرارگاهی مستقل، برای طراحی، هدایت و رهبری مشترک و منسجم نیروهای ارتش و سپاه در غرب کشور را مطرح ساخت. پیشنهاد، با استقبال فرماندهان ارشد سپاه و ارتش مواجه شد. قرارگاهی که نام پرچمدار رشید اسلام، حمزه(ع) را به خود گرفت.
با گسترش دامنهی فعالیت قرارگاه در غرب، ضرورت تشکیل یک یگان رزمی ویژه برای جنگهای غرب کشور را احساس نمود. برحسب همین ضرورت نیز تشکیل تیپ ویژه شهدا را در دستور کار قرار داد. او در حال به پایان رساندن ماموریتش در خطهی غرب کشور بود که در روز اول خرداد 1362 به شهادت رسید.
در ادامه تصاویری از یادمان را میبینید:
انتهای پیام/