به گزارش سرویس فرهنگی راهیان نور، "شهرام نوشیر" متولد آبادان و ساکن تهران، کارگردان و مجری طرح نمایشی "سیمرغ" از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که کارنامه هنریاش پر است از کارگردانی، تهیه کنندگی، مجری طرح و یا دبیری نمایشهای دفاع مقدس با رویکرد ترویج فرهنگ ایثار و شهادت. وی عید امسال طرح بزرگ نمایشی "فاتحان آسمان " را در مناطق عملیاتی جنوب کشور به اجرا درآورد و قصد دارد برای هفته دفاع مقدس امسال نیز طرح نمایشی بزرگ دیگری به نام "سیمرغ" را با مشارکت ۵ استانِ آذربایجان غربی، ایلام، خوزستان، کردستان و کرمانشاه به اجرا درآورد. همسر این کارگران سینما خانم مهناز مهدی زاده نیز نویسنده، طراح لباس، بازیگر و کارگردان است که در تمام فعالیتهای هنری یار و یاور همیشگی اوست.
این زوج هنرمند در یادمان شهدای تمرچین شهرستان پیرانشهر حاضر و ضمن ادای احترام و نثار فاتحه و صلوات برای شش شهید گمنام مدفون در این یادمان با خبرنگار جهاد رسانه ای شهید رهبر مستقر در یادمان شهدای تمرچین گپوگفتی صمیمانه داشتند که نظرتان را به این گفتوگو جلب میکنیم:
آقای " شهرام نوشیر" خواهش میکنم بصورت ویژه خودتان را برای مخاطبان ما معرفی بفرمائید؟
بنده شهرام نوشیر هستم، کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهیه کننده، کارگردان و افتخار این را دارم که مدتی در مناطق عملیاتی به شکل بسیجی به عنوان رزمنده حضور داشتم و جانباز شدم.
چرا این یادمانها برای شما اهمیت دارد؟
احساس میکنم در هر شغلی، فرد بایستی خود را نسبت به شهدا مسئول بداند. درواقع بازخورد این احساس مسئولیت به طور حتم به خود فرد باز میگردد و هم در دنیا و هم در آخرت دارای ارج و قرب بالایی است و به قول شهید سید مرتضی آوینی که گفت: تصور ما این است که شهدا رفتهاند و ما ماندهایم ولی حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است.من هم در رشته کاری خود، در ابتدا طرحی از نمایشنامه را تعریف و با توجه به مسئولیت خود در قبال شهدا اجرا میکنیم. برای مثال ما در منطقه عملیاتی کربلای1 که شهدای بسیاری را در آنجا تقدیم این انقلاب کردیم، در تئاتری که برگزار شد از بازیگرانی استفاده کردیم که تا زانو در خاک بودند و بدون هیچ حرکتی دستان خودشان را میکشیدند. این برنامه هیچ دیالوگی نداشت و هرکدام از بینندگان حاضر برداشتی از این تئاتر داشت. بعضی برداشت میکردند که؛ خط داشت میشکست و مجروحان کمک و استمداد میطلبیدند تا کمکشان کنند و بعضی هم تصورشان این بود که ما مانده ایم و هر چه تلاش می کنیم نمیتوانیم به جلو برویم.
چه چیزی شما را به یادمان شهدای تمرچین کشاند؟
درواقع طرح بعدی ما نمایشی ۱۰ روزه است که در هفته دفاع مقدس امسال اجرا خواهیم کرد. در این طرح نمایشی می خواهیم ازتمام یادمانهای شهدای مسیر ۱۶۲۳ کیلومتری مرز کشورمان که در جنگ با عراق دلاورانه جنگیدند، یعنی در مرز تمرچین تا اروندکنار استفاده کنیم و با اقتباس از داستان منطق الطیرعطار نیشابوری استفاداست و در نحوه شکلگیری "سیمرغ"، قصد داریم از۳۰ زن بازیگر استفاده کنیم، این ۳۰ زن بایستی این مسیر را بروند و یک افسر اسیر عراقی را نیز با خود ببرند. در این طرح که "سیمرغ" هم نام گرفت، تصمیم داریم از تمام اقوام و ادیان ایرانی در غالب بازیگر زن استفاده کنیم. مادران کلیمی، مادران زرتشتی و...
چرا فقط بازیگرِ "زن"؟
احساس میکنم نه تنها ادیان و اقوام ما بلکه زنان نیز در دفاع مقدس ناشناخته ماندهاند. من با کمک همسرم که بازیگر، طراح لباس و هم نویسنده است، قصد داریم به پاس احترام به این زنان و مادران فداکار ایرانی این طرح را از شمالی ترین منطقه عملیاتی یعنی همین "تمرچین" شروع کنیم و در انتها یعنی روز شکست حصر آبادان، این زنان بازیگر با برنامهای که فعلا قصد ندارم بیشتر در مورد آن صحبت کنم میبایست از اروندکنار، افسر بعثی را بیرون کنند. در طول این طرح ما هیچ غذایی به بازیگرانمان نمی دهیم یعنی باید از مردم غذا بگیرند.
پیام این طرح نمایشی چیست و اصولاً این نمایش برای چه قشری است؟
در این طرح با زبان هنر میخواهیم این مضمون را القاء کنیم که هم اسیرداری کردیم و هم حرمت اسیرداری را بجا آوردی و این پیام را نمایش دهیم که این زنان و یا در واقع این مام وطن است که به سختی باید از آن دفاع کرد و تنها یک تیره و طایفه و دین، درگیر جنگ نبودند. از ادیان، کلیمی و مسیحی و زرتشتی و از اقوام هم عشایر، سیستانی، مازندرانی و گیلانی و... درگیر جنگ بودند.
پیام دیگر این طرح نمایشی دست به دست دادن همه مردم برای پیروزی و سربلندی ایران سلامی است و این دقیقاً همان چیزی است که امروز به آن نیاز مُبرم داریم.
وظیفه یک هنرمند بعد از جنگ چه می تواند باشد؟
بعد از جنگ رسالت و وظیفه من به عنوان یک هنرمند این است که ببینم چطور می توانم این فرهنگ را آنچنان که بوده انتقال بدم. هر زمان ما به چنین تفکر برسیم آن زمان است که فرمایش مقام معظم رهبری که فرمود: "زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست" محقق خواهد شد.
نقش یادمانهای شهدا و زیارت شهدا را برای نیل به فرهنگ شهادت چطور ارزیابی می کنید؟
میتوانم بگویم همیشه دری گشوده میشود که انسان می تواند از آن عبور کند تا به آن جایی که خدا برای ما به عنوان اشرف مخلوقات در نظر گرفته کمی از این فضای خاکی بکنیم و به جایگاهی که شایستهاش هستیم نزدیک شویم. دقیقاً اگر بگوییم در هشت سال دفاع مقدس، این دَر، جنگ بود و جوانها میتوانستند بروند، در حال حاضر تصور من این است "یادمانهای شهدا" این نقش را به عهده دارند. در حال حاضر هر کس که دغدغه و دل مشغولی دارد و یا اینکه می خواهد ارادتش را به هر شکلی به شهدا نشان بدهد، می تواند به این یادمانها بیاید.
به عنوان سوال آخر اگر خاطره ای از دوران جنگ دارید لطفاً برایمان بازگو کنید؟
(با بغض و اشک) من در عملیات کربلای1 حضور داشتم که سالگردش تیر ماه بود. فرمانده ما پوتینش را درآورده بود می گفت: این دشت متصل به کربلاست. روزی افسوس خواهید خورد که چرا با پوتین روی این خاک جنگیدید. من الان افسوس آن زمان را میخورم که چرا من آن موقع پوتینم را در نیاوردم. چرا آن خاک را سُرمه چشمم نکردم. ای کاش من در زمان جنگ چند سال بزرگتر بودم تا خیلی از معرفتها را درک می کردم.
خانم "مهناز مهدی زاده" خواهش میکنم از حس و حالتان در این سفر معنوی برای مخاطبان ما بگوئید؟
همسرم از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است. به اتفاق همسرم در حال بازدید از مناطق جنگی برای انتخاب "بازیگر" هستیم از آبادان، شلمچه تا مناطق عملیاتی غرب و شمالغرب کشور را به اتفاق هم آمدهایم و بسیار خوشحالیم از این اتفاق خوشایند. البته همسرم در مورد علت سفرمان بیشتر توضیح دادند. دیدن این یادمانها برای من توام با شور و شعفی وصف نشدنی است. لذت دید و بازدید از یادمانهای شهدای جنگ تحمیلی برای من از تمام جاهای دیدنی و تفریحی لذت بخش تر است. این شهیدان گمنام که در یادمان تمرچین آرمیدهاند تقریباً هم سن و سال پسرم هستند.
چه چیزی شما را به یادمان شهدای تمرچین کشاند؟
من اولین بار است که به یادمان تمرچین میآیم. وقتی همسرم به من گفت که قرار است به تمرچین برویم بسیار به وجد آمدم و از دور وقتی این یادمان را دیدم خیلی خوشحال شدم. با دیدن این پرچمهای برافراشته به وجد میآیم و خودم می گویم این شهدای گرانقدر چطور خانوادههای خودشان را تنها گذاشتند و آمدند عشق و آرمانها و ایدههایشان را با نثار جان خود محقق ساختند.
زندگی با یک جانباز سخت نیست؟
چرا!. من همسری دارم که جانباز است و هنوز عاشق جنگ است و میگوید اگر دشمن بخواهد پای بر طرف مرز بگذارد و هیچکس نباشد که دفاع کند، خودم هستم و قلم پایش را می شکنم. زندگی کردن با این افراد واقعاً سخت است چون اینان واقعاً هر لحظه میخواهند بروند، جسمشان را ببرند و روحشان را بگذارند برای حراست از میهنشان.
به عنوان سوال آخر بفرمایید حضور در این یادمانها چقدر و چرا برایتان اهمیت دارد؟
ما در ایام عید در مسیر یادمانهای شهدا نمایشهای هنری اجرا میکردیم. من دوبار در سال به این مناطق سفر میکنم ولی حتماً سعی میکنم که یکبار صرفاً برای زیارت قبور پاک و مطهر این شهدا و یادمانهای این عزیزان باشد.
گفت و گو از: خادم الشهید خبرنگار مرتضی سخایی
انتهای پیام/