اهواز - جهاد رسانه ای شهید رهبر-یک بار خورد زمین.صورتش خونی شده بود.رفتم جلو گفتم:خوبت شد خونت رو ریختی روی زمین.گفت:خدانکند خون من اینجا بریزد.خونم باید برای آقای خمینی بریزد.
کودکی شهیده طیبه واعظی دهنوی، شهید محوری راهیان نور
نذز طیبه برای امام
7 اسفند 1393 ساعت 19:25
اهواز - جهاد رسانه ای شهید رهبر-یک بار خورد زمین.صورتش خونی شده بود.رفتم جلو گفتم:خوبت شد خونت رو ریختی روی زمین.گفت:خدانکند خون من اینجا بریزد.خونم باید برای آقای خمینی بریزد.
یک بار خورد زمین. صورتش خونی شده بود. رفتم جلو. گفتم: خوبت شد، خونت را ریختی روی زمین. گفت: خدا نکند خون من این جا بریزد. خونم باید برای آقای خمینی بریزد. از همان کودکی عشق آقای خمینی را داشت.
به گزارش راهیان نور، شهیده طیبه واعظی دهنوی از جمله زنان مبارز و انقلابی بود که در خانواده هایی مذهبی پرورش یافت و پس از تحمل مصائب بسیار به دست دژخیمان ساواک به شهادت رسید.
مادر شهیده واعظی در کتاب «کفش های جا مانده از ساحل» می گوید: سال ۱۳۴۲، سال درگیری شدید در قم بود. ما هم ساکن قم بودیم. طیبه شش ساله بود. شعار ها و حرف هایی را که در خانه زده می شد می شنید.
دور حیاط چرخ می زد و شعار می داد:
خمینی عزیزم، بگو که خون بریزم
خمینی خمینی شاه به قربان تو
مملکت ولیعهد خاک زیر پای تو
من مدام می گفتم: مادر می آیند تو را می کشند. از این حرف ها نزن.از ساواک ترس داشتیم. یک بار خورد زمین. صورتش خونی شده بود. رفتم جلو. گفتم: خوبت شد، خونت را ریختی روی زمین
گفت: خدا نکند خون من این جا بریزد. خونم باید برای آقای خمینی بریزد. از همان کودکی عشق آقای خمینی را داشت.
پدرش هم روحانی بود و به همین علت ما در جریان مستقیم فعالیت های سیاسی بودیم.
وقتی آقای خمینی را تبعید و دستگیر کردند، هنوز به سن تکلیف نرسیده بود. با این حال روزه می گرفت. برای خودش ۱۵ روز، روزه قرار داده بود و می گفت ۸ روز برای سلامتی آقای خمینی و ۷ روز برای شما. تمام که می شد دوباره قصد ۱۵ روز، روزه می کرد و می گفت: ۸ روز روزه می گیرم برای سلامتی آقای خمینی و ۷ روز برای سلامتی آقام.
آن وقت ها مدرسه دخترانه در قم کم بود. مدرسه از خانه ما خیلی دور بود. هفت سالش که شد برای آموزش قرآن و یادگیری دعا و ... اقدام کردیم. قرآن را یاد گرفت و قرائتش کامل شد. وضع مالی ما خوب نبود. البته همه روحانیون زیر فشار بودند. پدرش، نماز و روزه استیجاری می خواند.طیبه هم قالی می بافت.
می گفت: مزد قالیبافی روزم را برای جهیزیه ام بگذارید و مزد قالیبافی شبم را می خواهم برای آقای خمینی قرار بدهم.
نماز مغرب و عشا را که می خواند، می رفت پشت دار قالی و تا ساعت ۱۲کار می کرد و شب به او چهار تومان می دادند.
از این پول به ما هم می داد. هر چه پول به او می دادیم، یک قران و ۱۰ شاهی جمع می کرد و باقی را خرج فقرا می کرد. از آن دختر ها نبود که خرج خودش کند.
کد مطلب: 4326