به گزارش راوی راهیان نور، امروز و بعد از مدت ها توفیق یار شد تا دوباره قدم بر خاک مطهر غرب غریب بگزارم و به زیارت یادمان های دفاع مقدس بیایم.
قصرشیرین و سومار، بازی دراز و پادگان ابوذر و کوره موش، میمک و کله قندی، تنگ کورک، تنگه حاجیان و مطلع الفجر.....
روستای گورسفید در اطراف گیلانغرب را که وارد شوی و به سمت ارتفاعات بروی تابلوی سفید رنگ سمت راست جاده خودنمایی می کند « منطقه عملیاتی مطلع الفجر »
کمی بالاتر از یادمان، تپه هایی هست که هنوز آثار دفاع مقدس از جمله کانال های متعدد و سنگرهای سنگی خودنمایی می کند، همان جایی که در بین محلی ها معروف است به "تپه کرجی ها"
از آخرین دیدار من با این خاک آسمانی چندماهی بیشتر نمی گذرد، ولی همین مدت کافی است تا دوباره دلم هوای خاطرات شب های سبز گریستن و روزهای سرخ زیستن مردانی را کند که روزی روزگاری مردانه بر این خاک گام بر می داشتند.
همیشه آرزو داشتم آن روزها و در کنار آن همه مرد بودم ولی حسرت، جوابی است برای من و امثال منی که همه نسل سومی اند و بدون مهمات کافی می خواهیم به جهاد اکبر برویم.
قله چغالوند را روبروی خودم می بینم.
همان ارتفاعی که یکی از قلل مهم و مسلط بر تمام منطقه از وردی شهر گیلانغرب تا تمام جبهه ها و دشت و تپه ماهورها بود و برای دشمن و ما خیلی با ارزش بود، یعنی این قله در اختیار هر کسی بود برنده جنگ در آن منطقه او بود.
همان قله ای که شهید حمید انشایی از افسران شجاع ارتش آنجا مقاومت جانانه ای داشت تا جائیکه در آخرین لحظات پشت بی سیم گفت: سلام من را به امام برسانید و بگویید چغالوند لرزید ولی انشایی نلرزید...
هر وقت به این منطقه می آیم خاطرات حاج علی کرمی، کلمه به کلمه در ذهنم مرور می شود:
" آقا مهدی از نیروهائی که باقی مانده یک تیم 10 نفره انتخاب کرد برای عملیات و شب به اتفاق آقا مهدی و 2 نفر دیگر برای شناسایی منطقه رفتیم. قرار شد ما روی تپه ای که مسلط بود روی جاده تدارکاتی و عقبه عراقیها سنگر و کانال بزنیم و..."
در جمله جمله روایات و خاطرات این منطقه نام یک رزمنده بر همه چیز سایه می اندازد:
آقا مهدی...
آقا مهدی شرع پسند...
از همان روزها بود که مجذوب زندگی سبز و سراسر زیبایی این مجاهد راه خدا شدم و به دوستانم همیشه پیشنهاد کرده ام که با سیره عملی این بزرگ مرد بیشتر اشنا شوند.
در سال 1333 اولين اشعههاي آفتاب شهرستان كرج بر چهره درخشان مهدي تابيد و او پا به عرصه وجودنهاد.
تحصيلاتش را تا مقطع فوق ديپلم ادامه داد و پس از آن شور انقلابي را كه از كودكي در خود پرورش داده بود هدايت نمود، فعاليت هايش را به صورت ارتباطي قوي با شهر قم مخصوصاً با آيت الله مشكيني ادامه داد.
او اعلاميههاي آيات عظام را به كرج آورده، تكثير ميكرد و اين امر باعث شده بود كه بارها دستگير و راهي زندانش نمايند.
با پيروزي انقلاب تلاش و اميد مهدي دو چندان گشت بطوري كه بعد از مدتي فعاليت در کميته انقلاب اسلامي در سال 1358 به فرمان امام و مقتدايش، خميني كبير (ره)، وارد سپاه پاسداران شد و همزمان مسئوليت بسيج شهرستان كرج را نيز به عهده گرفت.
پس از حمله ناجوانمردان بعثي به خاك ميهنمان، مهدي ماندن را جايز ندانست و خود را آماده پذيرش مسئوليت هاي بزرگتر و سخت تر نمود و راهي جبهههاي غرب و جنوب شد.
در غرب فرماندهي گروهي از دلاورمردان کرج را بر عهده داشت و توانست به ياري دوستانش، سنندج را از لوث ضدانقلاب پاکسازي نمايد.
فرماندهي گردان و مسئوليت عمليات تيپ المهدي (عج)، فرماندهي تيپ سلمان فارسي (از لشگر 27 محمد رسول الله) و سرپرستي عمليات تيپ نبياكرم (ص) و ...
از جمله خدماتي است كه وی در حق سپاه اسلام و انقلاب ارايه نموده است.
در اين مدت بارها مجروح شد و بعد از بهبودي نسبي دوباره به ميدان مبارزه بازگشت.
اطرافيانش با هر درجه و سمتي او را فرماندهي خوش خلق، شجاع، مهربان و متواضع يافتند و به حق شهادت، تنها پاداش اين مردان خداست. آري در عمليات والفجر 5 روز پنجم اسفند ماه سال 1362 بود كه روحش زائر حريم الهي گرديد و زهرا و محمد مهدي را براي ما زمينيان به يادگار گذاشت.
ورزشكار هنرمند
ما، در مدرسه فارابی با هم آشنا شدیم. از بهترین تفریحاتمان ورزش در باشگاه بود. من در این مدت درسهای زیادی از مهدی آموختم. در آن شرا یط كه بزرگترین آرزوی همه قهرمان شدن و رتبه آوردن بود، او با امید به پهلوان شدن تنها تواضع و منش ورزشكاران را سر لوحه اعمالش قرار میداد. از آغار ورود به دنیای ورزش سعی كرد حركت جدیدی را برخلاف آنچه در آن دوران رایج شده بود پایهگذاری كند، یكی از مربیان تیم ملی هر زمان كه میخواست از ورزشكاران نمونه و اسطورهای برای اعضاء تیم نمونهای بیاورد از «تختی، پوریای ولی، و...، مهدی شرعپسند» نام میبرد.
درجبهه هم هر وقت آقا مهدی بچهها را كسل و خسته میدید میدان كشتی بر پا میكرد و درحین مسابقات نكات كلیدی مردانگی و فتوت را یادآور میشد. همیشه میگفت: «این مسابقات برای ایجاد صمیمیت و رفاقت بیشتر است نه برد و باخت. اگر توانستی حریفت را به زمین بزنی و نروی، هنرمندی. هنرمندی كه نفس خود را به زمین زده و پشتش را به خاك رسانیده است.»
گوهرهایی برای ما...
همیشه میگفت: «نمازتان را اول وقت بخوانید و غیبت نكنید. خدا را همواره ناظر و پشتیبان خود ببینید. دست بر دامان اهل بیت دراز كنید و ظهور آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از پروردگار بخواهید. شما سربازان اسلام هستید نباید سختی ها ضعیفتان كند. فراموش نكنید كه خدای مهربان در مشكلات و سختیها انسان را تنها نمیگذارد.
بدانید این سینهای كه تكیهگاه قنداق تفنگ است، هر اندازه بیشتر سرشار از ایمان و توكل و اعتقاد به حقانیت اسلام و انقلاب باشد، تأثیرگذارتر است و بدانید اگر شهید شدید ایزد منان عباداتتان، جهادتان و قیامتان را پذیرفته است.»
تكبیر عشق
تیپ سلمان برای اجرای مرحله دوم عملیات وار د كار شده بود. دشمن فشار زیادی بر بچهها وارد میآورد گویی هر چه خمپاره 60 و 120 داشت به این سو و آن سو پرتاپ میكرد. نیروها حدوداً 600 نفر بودند اما شدت حملات آن ها را زمینگیر كرده بود. باید حر كتی از خود نشان میدادیم اما تلاش آقا مهدی برای سازماندهی نیروها و آماده كردن آن ها بیفایده بود. خستگی جسمی و فشار روحی ناشی از شهید و مجروح شدن همسنگران توان حركت را از بچهها گرفته بود.
در همین هنگام متوجه شدیم آقا مهدی با صلابتی شگفتآور ایستاد، تكبیر گفت و در میان بهت و حیرت همگان دو ركعت نماز خواند... باوركردنی نبود، نیروها یكی پس از دیگری قیام كردند و با اقتدا به فرماندهشان حر كت منظمی را آغاز نمودند. شاید در آن شرایط هیچ چیز جز تكبیر عشق و توكل نمیتوانست آغازگر عملیات باشد.
عروج سپید
او آنقدر شفاف و حقیقی از خود خبر میداد كه گویی در آسمانها زندگی میكرد. در یكی از شناساییها، دشمن ما را دید و باران خمپاره بر سرمان فرود آورد. اما آقا مهدی بیآنكه هراسی به دل راه دهد به كار خود ادامه میداد. هر چه میگفتیم: «برادر خطرناك است، دشمن شما را میبیند، پاسخ میداد: «من هنوز لیاقت شهادت ندارم.»
دوستانش تعریف میكنند: «روز شهادتش لباسی تمیز و مرتب پو شیده، پوتینهایش را واكس زد. دو ركعت نماز به جای آورد و سوره فجر را با صدای بلند خواند: «یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربك، راضیه مرضیه» بعد هم گفت: «امروز روز عید من است نگران نباشید. تپه جفا عسگر هم فتح میشود. این قله امروز با خون ما گلگون میگردد.»
روحمان با یاد آقا مهدی شرع پسند شاد باد
صلوات