تاریخ انتشار
شنبه ۷ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۴۶
کد مطلب : ۳۲۴۶
راوی؛
آن روز هواپيماها صفير مرگ بودند
حاصل اين فاجعه کشتار صدها مرد و زن بيگناه وشيميايي شدن جمعيت سردشت بود که زخم آن هنوز هم برپيکر سردشتيان ديده ميشود.و هستند کساني همچون کامران خاني جانباز حادثه سردشت که از يادآوري آن خاطرات گريزانند وتنها به ذکر نکاتي از آنروز بسنده ميکنند
"از همان روزهاي نخست شهر زيرآتش دشمن بودو ما با آتش و گلوله کاملا آشنا بوديم، اما از بمب هاي شيميايي و گاز هاي سمي چيز زيادي نمي دانستيم. به خوبي يادم مي آيد که آن روز براي ديدن دايي ام از خانه خارج شدم به آن جاکه رسيدم تازه گرم صحبت بوديم که صداي غرش هواپيما را شنيديم.
دايي ام گفت: اين بار دارند در ارتفاع کمتر پرواز مي کنند همه به زير زمين رفتيم. چند لحظه بعد صداي وحشتناکي بلند شد و فهميدم در نزديکي خانه راکتي منفجر شده است. به همراه سايرين از زيرزمين خارج شدم لحظه اي که از زيرزمين بيرون آمدم احساس سوزش شديدي در قفسه سينه ام کردم با توجه به چيز هايي که قبلا شنيده بودم دستمال خيسي را به روي دهان گذاشتم اما ديگر دير شده بود و گازهاي سمي به داخل ريهايم رفته بود. براي بازگشت به خانه خودمان به خيابان هاي شهر برگشتم شهر منظره عجيب و وحشتناکي داشت. همه دستمال و چفيه اي به دهان گرفته و هر طرف يک نفر شهيد شده از مرد و زن ?بچه و پير وجوان ،صحنه هايي را ميديدم که هيچ وقت فراموشم نخواهد شد انگار گرد مرگ روي شهر پاشيده بودند. خيابان تاريک بود، تازه پي بردم که تاريكي خيابان بيشتر به دليل وجود گاز ناشي از انفجار بمب بود!! گاز ناشي از انفجار مثل مه غليظي خيابان را فرا گرفته بود.وحشت سر تا پاي وجودم را فرا گرفت.
حالتي عجيب به من دست داد. به چشم ميديدم به تدريج رنگ از رويم ميپرد. با خود گفتم الان است كه بميرم.
پس از انفجار واتمام عمليات مرگ، اعزام مصدومين با اتوبوس به شهرهاي ديگر شروع شده بود. هيچ کس از بستگانش سراغي نداشت همهمه فضاي بيمارستان را پر کرده بود ، مصدومين بي خبر به داخل اتوبوسها راهنمايي ميشدند.
من جز کساني بودم که به مهابادادعزام شدم .اتوبوس که راه افتاد استفراغ ها شروع شد .بوي خون به همراه بويي ناآشنا فضا را پر کرد بلاخره به مهاباد رسيديم .بلافاصله به بيمارستان امام خميني اعزام ودر آنجا بستري شدم .
تاولها سوزش عجيبي داشت واز طرفي استفراغ هاي وتنگي نفس هاي مکرر امانم را بريده بود چيزي که الان هم هنوز ادامه دارد. عوارض شيميايي ام سير صعودي خود را طي مي کند و مشکلات تنفسي ام بيشتر از قبل شده و زندگي ام را با سختي روبرو کرده است.
راوي : کامران خاني مجروح شيميايي شهر سردشت