تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۶
کد مطلب : ۱۹۶۱۷
فرمانده ای که به اوضاع مردم جنگ زده رسیدگی می کرد
به گزارش خبرنگار اعزامی مرکز خبری شهید رهبر، داوود احمدپور ۶۱ ساله از تهران، خاطرات همرزم خود شهید غلامرضا صالحی را بازگو کرد: «ایشان ابتدا طلبه بود بعد وارد جریانات سیاسی شد و دست تقدیر او را به میادین جنگ کشید.
فرمانده قرارگاه نجف شد و در امر فرماندهی بسیار قاطع و محکم عمل میکرد. در حد توان کمک های مردمی از اصفهان آورد و به اوضاع مردم جنگ زده رسیدگی کرد.
شهید در زمان فرماندهی عادت عجیبی داشت، در خاطراتش میگوید من امروز ده هزار تومن قرض گرفتم چون وام گرفته بودم و باید بدهی خود را پرداخت می کردم.
فرمانده قرارگاه نجف شد و در امر فرماندهی بسیار قاطع و محکم عمل میکرد. در حد توان کمک های مردمی از اصفهان آورد و به اوضاع مردم جنگ زده رسیدگی کرد.
شهید در زمان فرماندهی عادت عجیبی داشت، در خاطراتش میگوید من امروز ده هزار تومن قرض گرفتم چون وام گرفته بودم و باید بدهی خود را پرداخت می کردم.
دلیل این مسئله این بود که غلامرضا و بچه های دیگر که اینجا فرمانده بودند، به دلیل مشغله کاری و محرومیت از دیدار خانواده مجبور بودند خانواده های خود را نیز بیاورند. خودش در خاطرات ذکر کرده که کرمانشاه بودیم مادر و پدرم از اصفهان آمده بودند.
پس از چند روز قصد رفتن کردند و دختر کوچکم نیز می خواست با آنها برود. من حس کردم با رفتن دخترم همسرم تنها می ماند، ممانعت کردم که ناگهان دخترم از کوره در رفت و محکم زد روی دستم.
با خودم فکر کردم دخترم به کجا رسیده که یک دفعه این جوری من را زد ولی می دانم که او مثل من فکر نمی کند و نمیتواند شرایط من را درک کند.
پس از چند روز قصد رفتن کردند و دختر کوچکم نیز می خواست با آنها برود. من حس کردم با رفتن دخترم همسرم تنها می ماند، ممانعت کردم که ناگهان دخترم از کوره در رفت و محکم زد روی دستم.
با خودم فکر کردم دخترم به کجا رسیده که یک دفعه این جوری من را زد ولی می دانم که او مثل من فکر نمی کند و نمیتواند شرایط من را درک کند.
شهید صالحی در جای دیگری از خاطراتش نوشته است که از آغاز سال ۶۷ تا اوایل تیرماه همان سال چهار بار اسباب کشی کردم، چون جنگ ایجاب می کرد ایشان معاون لشکر بیست و هفت بود و بسیار درونگرا و بسیار با اصول، به همین خاطر بچه های رزمنده متوجه بودند که وقتی ایشان هست نمی توانند بی برنامه و نامنظم کار کنند.
سرانجام در روزهای پایانی جنگ و پس از پذیرش قطعنامه، دشمن از سمت ابوقریب حمله کرد و غلامرضا هم به عنوان معاون لشکر در کنار نیروهایش ماند و مقاومت کرد و در همان موقعیت به شهادت رسید.
چیزی که در مورد شهید صالحی من را اذیت می کند، موقعیت او میان مردم اصفهان است. اینکه متأسفانه به طور شایسته معرفی نشده و خیلی ها او را نمیشناسند. اما امیدوارم در مورد شناساندن شهدا بیش از پیش کارهای مختلف انجام شود و من نیز توانسته باشم تا حدودی رفیق شهیدم را معرفی کنم.
خبرنگار: امیرحسین امیری