سروان شیرودی یک خلبان هوانیروز بود و انسانی همیشه آمادۀ شهادت. به یکی از برادران که از دوستان قدیمیاش و از روحانیون متعهد در کرمانشاه است، گفته بود فلانی بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم، زیرا میدانم که باید شهید شوم. این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی. گفته بود: «نه، سرهنگ کشوری را در خواب دیدم. به من گفت، شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفتهام. باید بیایی و در این عمارت بنشینی. لذا میدانم که رفتنی هستم.» به یکی از برادران گفته بود: «دعا کن شهید بشوم. از بعضی از جریانات سیاسی خیلی دلم گرفته.» درگیریهای سیاسی، این جوان مؤمن را بسیار برآشفته و ناراحت کرده بود. شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم. میگفت: «قبل از جنگ، برای من خاک هیچ ارزشی نداشت و همیشه میگفتم هیچوقت برای خاک نخواهم جنگید. اما حالا یک مشت خاک این منطقه، به خاطر حفظ اسلام، برای من عزیزترین چیز شده است.» خاک این منطقه با خون شهدایی مانند سهلیان، کشوری و امثال اینها آغشته شده و آنها سربازان اسلام بودند و فقط برای اسلام و در اختیار و تحتفرمان امام میجنگیدند. آنها برای امام والاترین و بیشترین ارزش را قائل بودند و میگفتند حاضریم طبق دستور امام، فرزندانمان را برای پیروزی این انقلاب قربانی کنیم.
(حضرت آیتالله خامنهای )
دریافت برخط محتوای یادمان شهید شیرودی
.