خوب است من از شهيد عزيزمان محمود كاوه ياد كنم كه من او را از بچگياش ميشناختم. پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگي مسجد امام حسن (ع) بود كه بنده آنجا نماز ميخواندم و سخنراني ميكردم. دست اين بچه را هم ميگرفت و با خودش ميآورد. من ميدانستم كه همين يك پسر را دارد. پدرش را هم قاعدتاً برادرهاي مشهدي ميشناسند. از همان وقتها، همين جوري بود؛ پرشور و بيمحابا در برخورد. گاهي حرفهاي تندي هم ميزد كه در دوران اختناق، آنجور حرفي را كسي نميزد. در يك چنين محيط فكري اين جوان تربيت شد و جزو عناصر كمنظيري بود كه من او را درصدد خودسازي يافتم. حقيقتاً اهل خودسازي بود. هم خودسازي معنوي، اخلاقي و تقوایي و هم خودسازي رزمي. در يكي از عملياتهاي اخير دستش مجروح شده بود كه آمد مشهد. مدتي هم که اينجا در بيمارستان بود، مدت كوتاهي است. ظاهرا بعد برگشت مجدداً جبهه. تهران، آمد سراغ من. من دیدم دستش متورم شده است. بنده نسبت به كساني كه دستشان آسيب ديده، حساسيت دارم. فوري پرسیدم دستت درد ميكند؟ گفت كه نه. بعد من اطلاع پيدا كردم كه برادرهاي مشهدي كه آنجا هستند، گفتند كه دستش شديد درد ميكند. او حتي درد را كتمان ميكرد و نميگفت. اين مستحب است كه انسان حتيالمقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد. يك چنين حالت خودسازي ايشان داشت. يك فرمانده بسيار خوب بود. از لحاظ ادارۀ واحد خودش كه تيپ ويژه شهدا ـ فكر ميكنم حالا لشكر شده، آن وقت تيپ بود، يك واحد خوب بود ـ جزو واحدهاي كارآمد محسوب ميشد و به اين عنوان ازش نام برده ميشد. خود او هم در عملياتهاي گوناگوني شركت داشت و كارآزمودۀ ميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم ادارۀ واحد، مديريت قوي، دوستي و رفاقت با عناصر لشكر و از لحاظ معنوي، اخلاقي، ادب، تربيت و توجه، يك انسان جوان ولي برجسته بود. اين هم يكي از خصوصيات دوران ماست كه برجستگان هميشه از پيران نيستند؛ آدم، جوانها و بچهها را ميبيند كه جزو چهرههاي برجسته ميشوند. رهبان الليل و اسد النهار، غالباً تو همين بچهها و توی همين جوانهاست. ما نشستهايم از دور داريم نگاه ميكنيم، حسرت ميخوريم و آرزو ميكنيم كاش برويم توي محيط آنها. كمتر وقتي است كه بنده همين حالاها دلم پرواز نكند به سمت محفل سنگرنشينان. آنجا انسان ساخته ميشود و اين جوانها خوب ساخته شدهاند. و شهيد كاوه حقيقتاً خوب ساخته شد.
(حضرت آیتالله خامنهای )
دریافت برخط محتوای یادمان شهدای تمرچین
.