به گزارش راهیان نور، حلیمه ملک محمدی همسر شهیدجهانشیر بردستانی فرمانده یکی از گروهانهای ناو تیپ امیرالمومنین (ع) درباره همسرش با خبرنگار جهاد رسانهای شهید رهبر به گفت و گو نشست.
هر بار که پای روایت مادران و همسران شهدا مینشینم، گویی یک دِین به گردنم اضافه میشود و احساس شرمندگیام مضاعف میشود. ما هیچگاه درک نخواهیم کرد این بانوان چه حماسهای آفریدند و چه ایثاری کردند. گذشتن از کسی که امید داشتی تا در کنارش تمام عمرت را سر کنی، یا فدا کردن فرزندی که چون نهالی، با مشقت بسیار از او مراقبت کردی تا به ثمر برسد را با چه می توان معامله کرد؟
این بار همسر سردار شهید جهانشیر بردستانی عاشقانهای دیگر را روایت میکند: همسرم متولد روستای اسلامآباد در گناوه بود. با یکدیگر خویشاوندی دور داشتیم. عموی همسرم من را به ایشان معرفی کرد بعد به خواستگاری آمدند. وقتی که از جبهه میآمد میدیدم که چقدر سر به زیر و آرام است آنچه که باعث شد به او جواب مثبت بدهم اعتقاداتش بود.
در واقع ایمان و صداقتش دلم را برد و ازدواج کردیم. اواخر سال ۱۳۶۳ عقد و سال ۱۳۶۴ ازدواج کردیم. یک سالونیم بعد از ازدواجمان خداوند به ما فرزندی عنایت کرد و اسمش را حسین گذاشتیم که در زمان شهادت پدرش شش ماه بیشتر نداشت.
دیدار امام اجازه نمی خواهند
به هیچ عنوان رضایت نداشت که تنهایی جایی بروم اما از آنجایی که عاشق ولایت و فقیه و امام بود سفارش کرده بود؛ اگر جبهه بودم و بسیج یا سپاه خواستند گروهی را به دیدار امام خمینی (ره) ببرند میتوانید بروید، دیدار امام اجازه نمیخواهد.
عمر عاشقانهمان دو سال بیشتر نبود، وقتی از جبهه برمیگشت اصلا احساس خستگی نمیکرد همه انرژی خود را فدای سر پا ماندن اسلام میکرد.
این بانوی فداکار در ارتباط با نقش بانوان در رشادت این مردان خدایی میگوید: ما همسران و مادران شهدا وقتی که میدیدیم دین و کشور در خطر است راضی به رفتن عزیزانمان شدیم. اگر تک تک خانوادههای شهدا این اجازه را نمیدادند که عزیزانشان به جبهه بروند حقیقتا پیروزی شکل نمیگرفت.
گوش به فرمان ولایت فقیه مایه آرامشم بود
زمانی که همسرم میخواست به جبهه برود ساکش را با خوراکیهایی که دوست داشت میبستم، در کوچه رفتنش را تماشا میکردم تا کامل از کوچه خارج شود، پس از رفتنش در خانه گریه میکردم اما زمانی که فکر میکردم به خاطر خدا، اسلام و سخنان امام به جبهه میرود آرام میشدم.
در نهایت آخرین صفحه این عاشقانه در سال ۱۳۶۵ ورق می خورد و پس از ۱۲ سال مفقودالاثری این شهید بزرگوار به پایان میرسد.
کوچکتر از آن هستم که بخواهم به بانوان کشورم پیامی بدهم اما همان حرف شهید را میزنم، پشتیبان ولایت فقیه باشید، زیرا که پشتیبانی از ولایت فقیه مانع شکست میشود.
بخشی از وصیتنامه شهید:
«بسمالله الرحمن الرحیم
اینجانب فرزند حقیر شما ملت حزبالله، یکی از سربازان کوچک اسلام هستم که اگر خداوند جان ناقابل را از من قبول کند، در راهش میدهم. چه در جنگ و چه درجاهای دیگر! چه خوب است که در حال جهاد در راه خدا باشید. من این را افتخار عظیم میدانم که کسی درراه خدا، در حال جهاد با کفر صدام کشته شود.
باید با کفر بجنگیم تا بفهمد که یاران امام حسین (ع) چگونهاند! و به شما امت حزبالله و همیشه درصحنه بگویم که ما یک جان بیشتر نداریم و آخر باید خدا آن را از ما بگیرد – چه بخواهیم و چه نخواهیم!-
اگر این جسم و جان درراه خودش پرورش دهیم، در آن دنیا، در صحرای محشر سربلند هستیم و گرنه حساب طور دیگری است.
چه خوب است که جان ناقابل را در راه اسلام بدهیم و مثل یاران امام حسین (ع) کشته شویم»
خبرنگاران جهاد رسانهای شهید رهبر: زهرا ولیزاده و فاطمه رزاقی
انتهای پیام/