به گزارش
راهیان نور ، «مرصاد» برشی چند روزه از جنگی هشت ساله است که مردم منطقه غرب و مرزداران غیور هر روز این سالها را زیر آتش موشک و خمپاره سر کردهاند و با مقاومت جانانه خود در چهارم مردادماه سال 67 عملیات فروغ جاویدان منافقین کوردل را به یک ناکامی و درس بزرگ تبدیل کردند برای آنهایی که چشم طمع به این مرز و بوم مقدس دارند.
کمینگاه مرصاد به فضل خداوند میدان هلاکت منافقین بزدلی شد که با فکر تصرف پایتخت ایران اسلامی در 33 ساعت مردم بیدفاع را قتل عام کردند و از هیچ جنایتی فروگذار نکردند، اما انگار از روی بیغیرتی و وطن فروشی خودشان، مقاومت مردمی و غیرت و غرور مردمان کرد را به حساب نیاورده بودند و به یاری خداوند شد آنچه شد و وعده پیروزی الهی در پنجم مردادماه رقم خورد.
به مناسبت این روز بزرگ پای صحبت های سردار بسیجی حاج محمد طالبی از فرماندهان دوران دفاع مقدس نشستیم تا برای ما از آن روزهای مقاومت روایت کند ماحصل این گفتگو در دو قسمت منتشر میشود.
مرصاد چطور پیش آمد؟
برای روایت از مرصاد ابتدا به فرمایشات امام راحل اشاره میکنم که فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است و هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید و این عهدشکنی اخیرش این موضوع را به همه اثبات کرد.
اما بعد هم فرمایشات شهید شیرودی در سال 60 در مورد منافقین را یادآور میشوم که گفت این گروهکهای منافق، کومله و دموکرات از آمریکا دستور میگیرند و شاهد حرفهای من هم شکنجههایی است که این ها انجام میدهند و همه را در آمریکا آموزش دیدهاند، یکی از جنایات مربوط به اسیر کردن پاسداران در نودشه است و چالههای در زمین حفر میکردند و این پاسداران را تا فک زیر خاک دفن میکردند به طوری که فقط پلک میزدند و نفس میکشیدند و در اثر آزار و اذیت مورچهها شکنجه و در نهایت شهید میشدند و نمونههای آن را امروز در جنایات داعش هم میبینیم.
قطعنامه 598 در 27 تیرماه 67 پذیرفته شد و یاد کردن امام راحل از این قطعنامه به عنوان جام زهر برای همه تلخ و ناگوار و بالاترین روضه آن ایام بود. اول مردادماه 67 آنها آتشبس را نقض کردند؛ بازیچه دست آمریکا بودند و طرح و برنامههایشان را آنها پایهریزی میکردند.
در این چهار روزی که بعد از 8 سال جنگ پیاپی و انعقاد قطعنامه و آتشبس گذشته بود هنوز همه مبهوت بودیم که آنها دوباره حمله کردند. دشمن اول مرداد قصرشیرین و دشت ذهاب را گرفت و همه گفتند عراق دوباره حمله کرده است. شهدایی از جمله یزدان مومنی فر، تاجدینی و... که یک گردان بودند جلوی پادگان ابوذر مقاومت کردند.
روز دوم که ما به آنجا رسیدیم قصرشیرین را گرفته بودند و در داخل قرارگاه سرپل ذهاب مستقر شدیم؛ آن زمان پادگان ابوذر را شیمیایی زده بودند به طوری که ما به سختی نفس می کشیدیم. از زمین و هوا حمله کردند و میخواستند سریع و راحت به تهران برسند.
چرا مرصاد؟
تمام کارشناسان نظامی دنیا به این نتیجه رسیده بودند که از مسیر خسروی، قصرشیرین، سرپل ذهاب، مرصاد و... راحت تر و سریعتر به تهران میرسند. آنها منافقین را شستوشوی مغزی داده بودند که میتوانند راحت به تهران برسند.
وقتی پادگان ابوذر چند بار دست به دست شد
پادگان ابوذر در این ایام چندین بار بین نیروهای خودی و دشمن دست به دست شد به طوری که شبها در دست ما بود و روزها آنها پادگان را پس میگرفتند.
نیروهای خودی را وقتی سوار کردیم تا به ریخک برویم دشمن هم به ما رسید و تانکهایشان هم آمدند اما ما تشخیص نمیدادیم خودی هستند یا دشمن.
تا رسیدن نیروهای متجاوز به سرپل ذهاب خبری از منافقین نبود؛ میگفتند عراق حمله کرده است.
آن زمان چون سلاح هم به اندازه نداشتیم سریع بچه ها را بر وانت یا خودروهای باری سوار و به سمت سراب گرم عقب نشینی کردیم؛ آن زمان میگفتند عراقی هستند و زمانی که سرپل ذهاب را گرفتند تازه فهمیدیم منافقین هستند.
دشمن در شب پیشرویاش کند بود؛ با زره پیاده مکانیزه هم آمده بود؛هرچه پیشروی میکردپشتش نیرو مستقر میشد اما ما دست خالی بودیم و در این شرایط روز اول، دوم و سوم مقاومت کردیم و جنگیدیم.
هلیکوپترها به آمبولانس و نفر هم رحم نمیکردند
آنها حتی به آمبولانس و نفرات هم رحم نمیکردند و موشکهایشان را بر سر همه میریختند؛ هلیکوپترها روی سر ما میآمدند و یادم هست یکبار روی کابوت آمبولانس آمد و با موشک رو کابوت زد راننده ذوب شد و آمبولانس کاملا منهدم شد.
اگر تیپ نبی اکرم و بچههای کرمانشاه نبودند منافقین اول مرداد به کرمانشاه میرسیدند
منافقین برنامهریزی کرده بودند که به کرمانشاه بروند و اگر تیپ نبی اکرم (ص) و بچه های کرمانشاه نبودند دشمن همان روز اول مرداد به کرمانشاه میرسید.
حالا روایتگرها میگویند چهارم مرداد از تهران، سمنان و همدان آمدند و مرصاد را گرفتند و پیروز شدند اما نمیگویند اول، دوم و سوم مرداد کی بود که مقاومت کرد.
شهید قلیوند آن زمان فرماندار کنگاور بود که به عنوان یک رزمنده آمد و جلوی منافقین ایستاد یا شهید تاجدینی از فرماندهان بسیج و بچههای دیگر.
شهید 17 سالهای که به اندازه چند گردان نیرو بود
شهید یزدان مومنی فر آنزمان فقط 17 سال داشت اما اندازه چند گردان بود و روحیه بالایی داشت. در آن زمان و اوج جنگ که دشمن پاتک میزد و تانک ها حمله می کردند و خیلی از بچه هایی که با همین گلولههای تانک ها پودر می شدند این شهید با روحیه و غیور به من می گفت کی با هم کشتی بگیریم.
من معتقدم که خداوند مرصاد را مامور منافقین کرد و البته آزمونی برای مقاومت رزمندگان و مردم هم بود.
رعب و وحشت منافقین برای تخلیه شهرها و روستاها
در این گیر و دار که کرمانشاه از صفر تا صد درگیر بود منافقین به نیروهایشان در داخل کشور فراخوان داده بودند تا به کرمانشاه بیایند و آنها هم با نصب سیستمهای صوتی بر روی خودروهایشان در بین مردم ایجاد رعب و وحشت می کردند و فریاد میزدند که شهرها و روستاها را خالی کنید مجاهدین آمدند.
کرمانشاه رکورد اعزام نیرو به جبهه را در مرصاد شکست
در آن ایام کرمانشاه رکورد اعزام نیرو به مرصاد را شکست و آنقدر یرو اعزام شد که ما اعلام کردیم دیگر نیایند چون غذا و لباس و سلاحی نداریم به آنها بدهیم اما آنها میگفتند لباس و غذا نمیخواهیم فقط میخواهیم بجنگیم.
مثرترین نیروها در مرصاد، نیروهای مردمی بودند
موثرترین نیروها در مرصاد همین نیروهای مردمی بودند و 95 نفر از مرم اسلام آباد غرب دست خالی جلوی ماشین های منافقین را میگرفتند و خاکریز شدند و الان اسمی از آنها نیست.
شهدای سپاه بدر در مرصاد بعد از نیروهای مردمی بودند که 554 نفر در استان کرمانشاه در مرصاد شهید دادیم و این به اندازه 3 بربر کل ایران بود.
مردم با سلاح و آر پی جی خانههای خودشان که منافقان آنجا رخنه کرده بودند را نشانه میگرفتند
حدود 80 درصد نیروها بچه های اسلامآباد غرب بودند، منافقان به خانههای روستاییان رخنه کرده بودند و نیروهای مقاومت با سلاح خانه های خودشان را هدف می گرفتند در حالی که از سرنوشت خانواده هایشان خبر نداشتند و نمی دانستند هنوز هم آنجا هستند یا نه؛ شرایط سختی بود...
انتهای پیام/