یک شب در مقتل شهدای فکه
وضویش را گرفت و مهیای رفتن شد.
قمقمه آب را برداشت و خواست آن را در کوله پشتی اش جای دهد.
ناگهان یادش افتاد به یادداشت های شهیدی از گردان حنظله : امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم.
آب را جیرهبندی کردهایم. نان را جیرهبندی کردهایم.
عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیدهاند.
دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنهات پسر فاطمه (سلام الله علیها)
دلش لرزید، چراکه میخواست قدم بگذارد به مقتل شهدای فکه.
قمقمه را خالی کرد، به فتوای عشق، اذن دخول تشنگی بود.
خیلی وقت بود انتظار امدن محرم و عاشورا را می کشید تا به اینجا بیاید، سه کیلومتری جاده فکه– چزابه، مقتل شهدای فکه.
جایی که زمین به صورت بکر و رملی با سیم خاردار محصور شده است.
قدم زدن برایش سخت بود در زمین های رملی منطقه، اما مدام در ذهنش بسیجی هایی ظاهر می شدند
که ۸ تا ۴ کیلومتر را پیاده از رمل ها و ماسه های روان همراه تجهیزات گذشتند.
بسیجی های خط شکن عملیات والفجر مقدماتی.
یک شب در مقتل شهدای فکه چه گذشت ؟
آنها که باوجود موانع بسیار از جمله کانالها، سیم خاردارها و میدان مین ها با عزمی قوی پیش رفتند به سوی خط دشمن.
برای آنها که از موانع دنیوی گذشته بودند، این مانع ها معنایی نداشت.
فکه آرام بود و در سکوت؛ اما بعضی گلوگیر داشت.
آن چنان که میخواست فریاد بزند و بگوید، فکه با من سخن بگو. بغضت را بشکن و بگو از آن سیصد جوان مردی که در کانال محاصره بودند
و با آتش مستقیم دشمن یا تشنگی مفرط به شهادت رسیدند.
انهایی که در برابر درخواست های مکرر دشمن برای تسلیم،
لحظه ای کوتاه نیامدند و با فریاد تکبیر بر سر آرمان های خویش ایستادند.
و این تا ابد در قلب تاریخ خواهد ماند و چه درس بزرگی که اگر در شرایط سخت، تسلیم فشارهای دشمن نشوی،
آن وقت قهرمان خواهی شد.
مثل همین بچه های گردان حنظله که تشنه جان دادند ولی تسلیم نشدند هرگز.
اینجا هنوز ناگفته ها دارد از رشادت دو فرمانده بزرگ، دو جوان مرد، شهیدان حسن باقری و مجید بقایی.
و چه خالی است جای شهید آوینی که به تصویر بکشد
روزهای پرتلاطم آن وقت ها را و بشکند این سکوت دردآور فکه را و بگوید
از شهدای تفحص که در همین سرزمین آسمانی شدند، شهیدان محمودوند و پازوکی.
و چه سخت بوده است کار بچه های تفحص، وقتی که حین جستجو به سیم های تلفنی رسیدند که از خاک بیرون زده بود.
رد سیم ها را که گرفتند رسیدند به دسته ای از شهدا که دست ها و پاهایشان با همین سیم ها بسته شده بود و معلوم بود
آنها را زنده به گور کرده اند چرا که کسی را زنده نیست، نمی بندند.
روضه عاشورای مقتل شهدای فکه رو به پایان است. گویی اینجا هر سال عاشورا تازه تر می شود.
انتهای پیام